بررسی مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن کریم
نوشتار حاضر به بررسی مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن می پردازد و با بیان اهمیت مساله و بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی خانواده و سبک زندگی، مهم ترین مصادیق خانواده متعالی در قرآن را ذکر می کند.
احد داوری استاد حوزه و دانشگاه طی مقاله ای در خصوص سبک زندگی نوشت: آشنایی با سبک زندگی «خانواده های متعالی» ذکر شده در قرآن برای رسیدن به رستگاری و داشتن زندگی راحت و برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی ضروری به نظر می رسد، از طرف دیگر تبیین مصادیق به جهت تاثیر پذیری بیشتر بر انسان اهمیت ویژه ای پیدا می کند؛ علی الخصوص که مصادیق از نگاه وحی و اندیشه قرآن مورد واکاوی قرار گیرد. بر این اساس نوشتار حاضر به بررسی مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن می پردازد و با بیان اهمیت مساله و بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی خانواده و سبک زندگی، مهم ترین مصادیق خانواده متعالی در قرآن را ذکر می کند از جمله خانواده های حضرت آدم، ابراهیم، یعقوب، یوسف، موسی، شعیب، مریم و عیسی، زکریا و یحیی، لقمان و حضرت محمد علیهم السلام. نگارنده در پایان جهت تبیین کامل موضوع به طور گذرا به خانواده های «نااهل» از جمله زن نوح و زن لوط اشاره می کند.
واژگان کلیدی: خانواده متعالی، مصادیق، سبک زندگی، قرآن
۱- مقدمه
خانواده نعمتی از نعمت های پروردگار است که خداوند از جنس بشر برای انسان همسر و فرزندانی قرار داده تا به باطل ایمان نیاورده و به نعمت خدا کفر نورزند (وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَهً وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ؛ نحل:۷۲)؛ برخی از این خانواده ها به دستور پروردگار عمل نموده و به یکتا پرستی روی آورده و روابط بین اعضای خانواده را بر اساس اندیشه توحیدی بنا نهاده اند که از آنها به «خانواده های متعالی» یاد می گردد؛ در مقابل برخی از خانواده ها یگانگی پروردگار و ملزومات آن را در اعتقاد، اخلاق و یا رفتار خانواده اصل قرار نداده و «خانواده نااهل» گشته اند؛ که در قرآن کریم به ذکر هر دو گروه پرداخته شده است و مصادیقی از هر کدام ارائه گردیده است؛ البته همیشه ذکر مصادیق با توجه به بایسته ها مطرح بوده است به طوری که بدون ذکر دلیل و بایسته های تعالی یک خانواده، تطبیق آن در دین جهانی و جاودانی اسلام[۱] با موارد مشابه و نیازهای روز با مشکل مواجه خواهد شد؛ بویژه که اگر بخواهیم سبک زندگی این خانواده ها و شیوه زیستن و نحوه تعامل میان اعضای آنها را مورد بررسی قرار دهیم که بی شک در این موارد باید به ذکر دلیل و مبانی کلی سبک زندگی نیز پرداخت؛ از این روی لازم است تا ضمن بر شمردن برخی مصادیق به ذکر بایسته ها نیز پرداخت؛ البته به اندازه ای که از اصل بحث دور نگشته و محور بحث از مصادیق به بایسته های دگرگون نشود.
البته شیوه قرآن در تبیین این مصادیق نیز قابل تأمل است؛ نگاه کلی به آیات و سور بیان گر آن است که قرآن در سور مکی بیشتر به ذکر مصادیق خانواده های متعالی پرداخته است؛ خانواده های متعالی اغلب در مورد خانواده انبیاء مطرح است که داستان آنها اغلب در سور مکی آمده است و در سور مدنی در سوره بقره و آل عمران فقط مطرح شده است[۲] و بیشتر در پاسخ یهودیان و مسیحیان به صورت محدودی مطرح شده است؛ شاید به این دلیل که مردم در تربیت با ذکر مصادیق بیشتر تأثیر می پذیرند و قرآن با ذکر مصادیق می خواهد مردم بهتر با موضوعات آشنا شده و به طور مطلوب مطالب را درک نمایند؛ لذا می توان گفت تبیین مصادیق خانواده های متعالی در سبک زندگی جایگاه شایسته و اهمیت بسزایی خواهد داشت.
نگاهی به کتاب هایی که در زمینه سرگذشت انبیاء علیهم السلام – علی الخصوص با نگرش قرآنی – نوشته شده است می تواند ما را با پیشینه این پژوهش آشنا نماید؛ ولی اغلب این کتاب ها از نگاه خانواده به موضوع نپرداخته و بیشتر مباحث تاریخی یا اعتقادی را نقل کرده اند و البته در کنار آن بیانی برای ارائه شیوه زیست و سبک زندگی در این کتاب ها یافت نمی گردد، بر این اساس ضرورت موضوع نیز قابل اثبات است.
بدین ترتیب آنچه در اینجا مورد پژوهش قرار می گیرد پاسخ به این سوالات است که مراد از خانواده در منطق قرآن چه بوده و خانواده متعالی چه تعریفی دارد؟ مراد از سبک زندگی در نگاه زندگی خانوادگی چیست؟ چه مصادیقی از خانواده های متعالی در قرآن ذکر شده است؟ در نهاد اندیشه قرآنی ارتباط خانواده های متعالی با سبک زندگی در قرآن چگونه تبیین گردیده است؟ آیا نمونه هایی از خانواده های نااهل و غیر متعالی در قرآن ذکر شده است و چه لزومی در بررسی آنها وجود دارد؟
لازم به ذکر است که پاسخ به سوالات فوق و تبیین مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی و بررسی کامل ویژگی ها و خصوصیات آن در این محدوده قابل شناسایی کامل نیست، لذا به ذکر کلیاتی از هر کدام بسنده می گردد و لازم است هر یک از این خانواده ها به صورت مجزا مورد بررسی قرار گیرند علی الخصوص در مورد برخی خانواده های ذکر شده از جمله خانواده حضرت یعقوب علیه السلام این موضوع ضرورت دو چندانی احساس می شود؛ البته نحوه تعامل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با همسرانش نیز جایگاه ویژه ای دارد.
۲- معنای لغوی و اصطلاحی
بررسی معنای لغوی و اصطلاحی واژگان محوری پژوهش جهت یکسان سازی تلقی نویسنده و خواننده از واژگان ضرورت دارد تا فرایند انتقال پیام کامل گردد. بدین منظور به بررسی واژه خانواده و اصطلاح «سبک زندگی» خواهیم پرداخت.
۲-۱- خانواده
«خانواده» در لغت به معنای خاندان، دودمان، اهل خانه، زن و فرزند، و فامیل به کار رفته است (دهخدا،۱۳۷۷، ج۶، ص ۹۴۳۸) و به اندازه ای معروف است که نیاز به تعریف ندارد؛ اما شاید تصور همه از آن یکسان نباشد، حتی برخی توصیف آن را کار مشکلی دانسته و طبق نظر اکثریت مردم چنین تعریف کرده اند: خانواده در نظر بسیاری از مردم به منزله یک واحد اجتماعی است که شامل یک زوج متاهل و فرزندانشان است که در خانه ای در کنار یکدیگر زندگی می کنند. (محمودیان، ۱۳۸۷، ص ۷۷) پس می توان عناصر اصلی تشکیل خانواده را زن و مردی دانست که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش زندگی را در کنار همدیگر آغاز می کنند و احتمالاً فرزندانی به جمع آنها افزوده می گردد. برخلاف نظر عموم مردم که فرزندان را جزء ضروری خانواده می دانند از دیدگاه قرآن خانواده هایی وجود دارد که خداوند هیچ فرزندی به آنها عطا نمی کند: لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَإِنَاثًا وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (شوری: ۴۹ و ۵۰)؛ فرمانروایى [مطلقِ] آسمانها و زمین از آنِ خداست هر چه بخواهد مىآفریند به هر کس بخواهد فرزند دختر و به هر کس بخواهد فرزند پسر مىدهد. یا آنها را پسر[ان] و دختر[انى] توأم با یکدیگر مىگرداند، و هر که را بخواهد عقیم مىسازد. اوست داناى توانا.
هدف از تشکیل و تداوم خانواده به تناسب زن و مردی که آن را تشکیل می دهند متفاوت است که برخی از اهداف آن را به طور اجمال می توان تحقق جامعه سالم، تداوم نسل، تامین نیازهای اساسی، تربیت اجتماعی نسل، حراست ایمان، جمال اجتماعی، رشد و بالندگی دانست. (محمودیان، ۱۳۸۷، ص ۹۶-۸۴) ولی در منطق قرآن هدف از تشکیل خانواده آرامش انسان و دوستی و مهربانی (روم:۲۱) و ایمان به پروردگار و شکر نعمت پروردگار (نحل ۷۲) معرفی شده است.
قرآن در تعبیر از زن به عنوان یکی از ارکان اصلی خانواده تعابیر گوناگونی را به کار برده است؛ زمانی که از آدم و همسرش سخن به میان می آید واژه زوج به کار رفته است (بقره: ۳۵)؛ ولی در مواردی چون همسر عزیز (یوسف: ۵۱)، همسر نوح (تحریم: ۱۰)، همسر لوط (تحریم: ۱۰) و همسر فرعون (قصص: ۹) از واژه امرأت استفاده کرده است؛ علت تفاوت تعبیر را می توان این گونه تبیین کرد که واژه زوج زمانی به کار می رود که مسأله زوجیت یا جفت بودن مرد برای زن محور و معیار سخن اصلی آیه بوده و حکمت و آیتی را بیان می کند یا در مقام تشریع و تبیین حکمی است؛ اما هر جایی که آیت زوجیت یعنی آن آرامش، دوستی و مهربانی به سبب خیانت یا ناسازگاری در عقاید از میان رفته باشد دیگر زوج نیست بلکه امرات است. همچنین در مواردی که فلسفه ازدواج با مسأله ای چون عقیم شده یکی از طرفین از میان برود امرات به کار رفته است نه زوج. (بنت الشاطی،۱۳۸۲ص ۲۲۴-۲۴۶)
همچنین در منطق قرآن هر کسی که از پدر و مادر متولد شود «اهل» آن خانواده به شمار نمی آید همانطوری که در باره فرزند نوح علیه السلام می فرماید: یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ (نوح:۴۶) و از عموی ابراهیم علیه السلام در آیاتی(مریم ۴۲؛ انبیاء: ۵۲) به «اب» تعبیر نموده است (مجلسی، ۱۴۰۴، ج۱۲، ص ۴۸؛ بلاغی، ۱۴۰۵، ج۲، ص ۱۴۹)
پس می توان گفت: خانواده به کسی گفته می شود که ارتباط دینی یا آیینی با فرد دارد و به هر زن و شوهری در فرهنگ قرآن خانواده گفته نمی شود؛ لذا گاهی از هم کیشان به برادر تعبیر نموده است: قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ؛ (اعراف:۳۸) [۳]؛ همچنانکه «اخ» علاوه بر اینکه به فرزند پدر و مادر انسان اطلاق می شود[۴] به هموطن (و به اصطلاح امروزی یا همشهری) نیز اطلاق می گردد، همانطوری که به عاد (اعراف: ۶۵)، صالح (اعراف: ۷۳) ، شعیب (اعراف: ۸۵) و نوح علیه السلام (شعراء: ۱۰۶) اطلاق گردیده است که به عنوان برادری به سوی قوم خود مبعوث گشته اند.
با این حال مراد از خانواده در این نوشتار همان والدین و فرزندان می باشد با این توضیح که هر کدام به تنهایی موضوعیت دارند یعنی وجود زن و شوهر می تواند به عنوان مصداق خانواده مطرح باشد (همانگونه که در مورد حضرت آدم علیه السلام ذکر می شود)؛ همچنین وجود یکی از والدین به همراه فرزند می تواند مصداق خانواده باشد (نظیر حضرت مریم و حضرت عیسی علیهماالسلام)؛ همانطوری که وجود فرزندان به تنهایی نیز می تواند مصداقی از خانواده باشند (همانند حضرت موسی و هارون علیهماالسلام).
دقت در تعبیر «خانواده های قرآنی» بیان می کند که مراد از آن می تواند خانواده های متعالی باشد که در قرآن از آنها ذکری به میان آمده است و همچنین می تواند مراد خانواده هایی باشد که منش و اخلاق قرآنی دارند؛ بی شک مراد از خانواده های قرآنی در نوشته حاضر مورد اول می باشد.
2-2- سبک زندگی
سبک زندگی اصطلاحی که از سوی مقام معظم رهبری در جمع جوانان استان خراسان شمالی مورد تاکید قرار گرفته و از آن زمان به عنوان یکی از کلید واژه های محافل علمی و اجتماعی بیشتر مطرح شد؛ طبق نظر معظم له سبک زندگی یعنی رفتار اجتماعی و شیوهی زیستن که آشنایی با آن از دو جهت معنوی (برای رسیدن به هدف اصلی انسان یعنی رستگاری، فلاح و نجاح) و مادی (زندگی راحت و برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی) برای انسان ضرورت دارد؛ علاوه بر اینکه شرط رسیدن به تمدن اسلامیِ نوین می باشد و ایمان لنگرگاه اصلی انتخاب سبک زندگی خواهد شد. مصادیق متعددی نیز از سوی مقام معظم رهبری برای سبک زندگی شمرده شده که تقریبا همه جنبه های زندگی انسان را در بر می گیرد از نحوه رفتار با همسر و فرزندان در خانواده گرفته تا مسأله نوع مسکن، نوع لباس، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات و مسأله خط، زبان، کسب و کار، و نوع رفتار با دوست و دشمن که بخشهای اصلی تمدن بوده و متن زندگی انسان است. [۵]
نگاه کلی به آیات نشان می دهد خانواده های زیادی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته اند ولی آنچه اهمیت دارد خانواده هایی هستند که سبک زندگی ارائه می کنند سبک زندگی بر مبنای تسلیم در برابر اوامر الهی؛ لذا خانواده هایی که سبک زندگی، رفتار اجتماعی و شیوه زیستن ارائه نکرده اند مورد بررسی قرار نمی گیرند یا به طور ضمنی از آنها بحث می شود و در حقیقت جنبه تکمیلی دارند یا جنبه فرعی، تبعی یا عرضی. (بی شک ذکر این خانواده ها در قرآن اهداف خاص خود را دارد و مجال دیگری می طلبد).
3- مصادیق خانواده های متعالی
خداوند در بیان مصادیق خانواده متعالی در قرآن کریم اغلب به ذکر خانواده پیامبران پرداخته است و از میان غیر پیامبران[۶] فقط به لقمان حکیم اشاره کرده است؛ شاید بتوان علت مسأله را اینگونه عنوان کرد کرد که اولا رهبر جامعه باید الگوی مناسبی برای عموم مردم باشد چنانچه آیاتی نیز در این زمینه در مورد الگو بودن حضرت ابراهیم علیه السلام (ممتحنه: ۴) و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم (احزاب: ۲۱) آمده است؛ ثانیا می تواند تاکیدی بر این مطلب باشد که خانواده خوب در تصمیم گیری درست رهبر جامعه موثر و ضروری است؛ چنانکه در مورد فرزند نااهل حضرت نوح علیه السلام وجود فرزند باعث شد که نوح علیه السلام دعایی به درگاه خدا نماید که مستجاب نشود و خطاب آید که او اهل تو نیست. (هود: ۴۶)؛ ثالثا می تواند به این موضوع اشاره کند که برای رسیدن به مقام های والای معنوی باید خانواده متعالی داشت یا اینکه می توان گفت حداقل وجود خانواده متعالی می تواند کمک بزرگی برای رسیدن به این اهداف متعالی باشد.
ذکر خانواده متعالی لقمان حکیم نیز بیان می کند که داشتن خانواده متعالی تنها منحصر به پیامبران نیست و سایر مردم نیز می توانند چنین خانواده هایی داشته باشند فارغ از اینکه زندگی ائمه معصومان علیهم السلام و بویژه زندگانی علوی و فاطمی حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام و فرزندان رشید آنها نمونه هایی از مصادیق متعالی خانواده ها می باشند.
همچنین در قرآن کریم برخی خانواده های نااهل از میان همسر و فرزندان پیامبران نیز سخن گفته شده است نظیر فرزند نوح (هود: ۴۲ و ۴۳) و زن لوط (تحریم: ۱۰) تا راه های برخورد با این خانواده ها را روشن نماید، همچنین دلیلی باشد برای همه مردم که وجود فرزندی نا اهل یا زن ناشایست دلیل بر ضلالت فرد نمی تواند باشد و دلایل دیگری که جای بحث فراوان می طلبد.
در تبیین مصادیق خانواده متعالی گاهی آیاتی به چشم می خورد که صراحتی در موضوع ندارند و فقط در برخی روایات به آنها استشهاد گردیده است یا به عنوان مصداق خانواده به عنوان یکی از تفاسیر معرفی شده است که نیازی به ذکر آنها نمی باشد؛ از جمله در مورد حضرت ایوب علیه السلام که قرآن به طور ضمنی از بازگرداندن اهلش به وی سخن گفته است: وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنَّا وَذِکْرَی لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ (ص:۴۳) با توجه به عدم صراحت و حتی ظهور قرآن به سبک زندگی از ذکر مطلب و خانواده آن خود داری می گردد.
همچنین آیات مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (الرحمن ۱۹-۲۲) در برخی روایات به خانواده امام علی علیه السلام تفسیر شده است[۷] (قمی، ۱۴۰۴، ج2 ص۳۴۴؛ سیوطی، ۱۴۰۴، ج۶، ص ۱۴۲ و ۱۴۳) که آیات صراحتی در آن ندارند و به عنوان تفسیر باطنی محسوب می شوند (طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۹، ص ۱۰۳)
از صراحت و ظهور آیه وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ (بلد: ۳) که در بیشتر روایات اهل سنت به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام (طبری، ۱۴۱۲، ج۳۰، ص ۱۲۵؛ ابن عاشور، ۱۴۲۰، ج۳۰، ص ۳۰۹) و در روایات شیعی به پیامبر و ائمه علیهم السلام (صفار، ۱۴۰۴، ج۱، ص ۱۷۲؛ کلینی، ۱۴۰۷، ج۱، ص ۴۱۴) تفسیر گردیده است[۸] مطلبی پیرامون سبک زندگی به دست نمی آید.
با این توضیح اهم مصادیق خانواده متعالی را می توان چنین بر شمرد (به ترتیب تاریخی):
۳-۱- آدم و حوا
زمانی که خداوند به آدم و همسرش حوا دستور داد که در بهشت سکونت اختیار کنند، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت صادر شد که شما از هر نقطهاى و از هر درختى از درختان بهشت که مىخواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود. سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مىتواند از آدم انتقام بگیرد و در فریب آنان بکوشد و نیز به خوبى مىدانست که خوردن از درخت ممنوع، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد و براى رسیدن به این مقصود، انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد! و بالاخره آدم و حوا را فریفت و آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند و بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت؛ در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شما است، چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟ هنگامى که آدم و حوا، به نقشه شیطانى ابلیس، واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و گفتند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴،ج ۶، ص۱۲۶-۱۱۵) پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود: قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (اعراف: ۲۳)
دعای آدم و حوا در کنار همدیگر و آگاهی مشترک آنها به اغواگری شیطان بیانگر همراهی و همدلی زن و شوهر برای رسیدن به زندگی مطلوب و کمال نهایی هستند و می توانند به عنوان خانواده ای متعالی در رسیدن به اهداف خانواده باشند.
از پذیرش قربانی هابیل و قتل وی توسط قابیل در سوره مائده نیز سخن به میان آمده است (مائده: ۲۷-۳۰) که اگر رفتار هابیل را مورد بررسی قرار دهیم نحوه برخورد بین برادران را می توان استخراج نمود که محور اصلی تعامل میان برادران و عاقبت به خیری آنها نگرش توحیدی و توجه به ذات حضرت احدیت می باشد.
۳-۲- حضرت ابراهیم علیه السلام
آیات قرآن در زندگی خانوادگی حضرت ابراهیم علیه السلام را می توان در چهار مقطع کلی طبقه بندی کرد:
الف: برخورد با عمویش آذر؛ ابراهیم موحدی بود که فقط خدا را پرستید و به علت بت پرستی عموی خود آذر[۹] را مورد سرزنش قرار داد و به او چنین گفت: آیا این بتهاى بىارزش و موجودات بىجان را خدایان خود انتخاب کردهاى؟! بدون شک من، تو و جمعیت پیروان و هم مسلکان تو را در گمراهى آشکارى مىبینم: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَهً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (انعام: ۷۴) چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بىجان و بىشعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از آنها بخواهد (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج5، ص: ۳۰۲ و ۳۰۳)
ب: تعامل با همسرش؛ فارغ از روایاتی که در باره ساره همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و هاجر وجود دارد (مازندرانی،۱۳۸۸، ج۱۲، ص ۴۰۹-۵۱۳) برخی آیات به تعامل واقعی بین همسر و آن حضرت اشاره می کنند؛ از جمله در زمانی که به دستور خدا هاجر را با فرزند خردسالش در سرزمین بی آب و علف مکه ساکن می کند و دست به دعا بر می دارد که پروردگارا من [یکی از] فرزندانم را در درهای بیکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده باشد که سپاسگزاری کنند: رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم: ۳۷)؛ این آیه نهایت همکاری هاجر را با ابراهیم نشان می دهد، علاوه بر اینکه در موقع قربانی نمودن فرزندی که با سختی بزرگ کرده است (صافات: ۱۰۱-۱۱۰) با مراتب بالاتری از آن شخصیت مواجه هستیم که همچون ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام تسلیم فرمان خداست و جزع و بی تابی نمی کند (میبدی، ۱۳۷۱، ج۸، ص ۲۹۱)
برخورد دیگر ابراهیم با همسرش ساره نیز در آیات قرآن نمود پیدا کرده است که در زمان پیری صاحب فرزند می شوند: وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ (هود: ۷۱ و ۷۲) و حتی بررسی آیات مشابه نظیر آیات ۲۴-۳۰ سوره ذاریات در ظاهر سبک زندگی خاصی را به دست نمی دهند.
ج: همکاری با فرزندش اسماعیل؛ حضرت ابراهیم علیه السلام در کودکی اسماعیل را با هاجر در سرزمین مکه گذاشت و در زمان نوجوانی اسماعیل از سوی خداوند دستور یافت تا وی را به قربانگاه برده و ذبح کند[۱۰]، آزمایش دشواری که هم ابراهیم از عهده اش بر آمد و هم اسماعیل علیه السلام: فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ؛(صافات: ۱۰۱-۱۰۸)؛ پس او را به پسرى بردبار مژده دادیم و وقتى با او به جایگاه «سَعْى» رسید، گفت: «اى پسرک من! من در خواب [چنین] مىبینم که تو را سر مىبُرَم، پس ببین چه به نظرت مىآید؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بکن. ان شاء اللَّه مرا از شکیبایان خواهى یافت.» پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکند، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! رؤیا [ى خود] را حقیقت بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مىدهیم. راستى که این همان آزمایش آشکار بود. و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانیدیم. و در [میان] آیندگان براى او [آوازه نیک] به جاى گذاشتیم.
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست، چگونه مىتواند دل از چنین فرزندى برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا بى آنکه خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، به طورى که از نظر آمادگىهاى روانى و عملى چیزى فروگذار نکند؟ و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۹، ص ۱۱۶) در این ارتباط نیز می توان نهات همکاری پدر با فرزند را دید؛ همچنین در مورد ساخت بنای کعبه نیز تعامل فرزند و پدر مشهود و بیانگر شیوه زیست می باشد: وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (بقره:۱۲۷)؛ هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى .
د: توصیه و دعا برای فرزندان و ذریه؛ ابراهیم علیه السلام پس از طی آزمایش های سنگین به مقام امامت رسید و از خدا درخواست نمود تا در ذریه اش نیز امامانی قرار دهد که خداوند ذریه ناصالحش را استثناء کرد: وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (بقره:۱۲۴)؛ چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشواى مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمىرسد.
خداوند در آیاتی دیگر به پذیرش دعای ابراهیم علیه السلام اینگونه اشاره کرده است: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (عنکبوت: ۲۷)؛ اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و قطعا او در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود
و در باره اینکه عهد الهی به ظالمان نمی رسد با صراحت ذکر می کند که تعدادی از ذریه ابراهیم علیه السلام ایمان نیاورده و به جهنم می روند: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا (نساء: ۵۴-۵۵)؛ بلکه به مردم براى آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک مىورزند در حقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملکى بزرگ بخشیدیم، پس برخى از آنان به وى ایمان آوردند و برخى از ایشان از او روى برتافتند و [براى آنان] دوزخ پرشراره بس است.
ابراهیم علیه السلام قبل از رسیدن به مقام امامت نیز در حق فرزندان خود دعا کرده و به درگاه خدا عرضه می دارد: رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم ۳۷)؛ پروردگارا من [یکی از] فرزندانم را در درهای بیکشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده باشد که سپاسگزاری کنند.
در جای دیگر می گوید: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ (بقره ۱۲۸ – 129)؛ پروردگارا ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده و از نسل ما امتى فرمانبردار خود [پدید آر] و آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى که تویى توبهپذیر مهربان؛ پروردگارا در میان آنان فرستادهاى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمى.
همچنین پس از حمد الهی، اقامه نماز فرزندان را از خداوند می طلبد: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاء رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَهِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء (ابراهیم ۳۹-۴۰)؛ سپاس خدای را که با وجود سالخوردگی اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگار من شنونده دعاست پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز پروردگارا و دعای مرا بپذیر.
البته فقط به دعا اکتفا ننموده و برای فرزندان توصیه می کند که تا آخرین لحظه عمر تسلیم اوامر الهی باشند: وَوَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ (بقره: ۱۳۲)؛ ابراهیم و یعقوب پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند] اى پسران من خداوند براى شما این دین را برگزید پس البته نباید جز مسلمان بمیرید.
هر یک از این موارد مصادیقی است در تعیین نحوه ارتباط پدر با فرزندان و ذریه و مشخص کننده ضرورت اهتمام پدر به امور معنوی فرزندان که مصداق کاملی است از سبک زندگی و رفتار خانوادگی.
۳-۳- یعقوب علیه السلام
توصیه حضرت یعقوب برای فرزندان در قرآن در کنار توصیه حضرت ابراهیم علیه السلام آمده است که بیانگر اهتمام ویژه یعقوب علیه السلام می باشد: (بقره: ۱۳۲)؛ اما با توجه به ذکر کامل ماجرای حضرت یوسف علیه السلام می توان نحوه تعامل و برخورد یعقوب علیه السلام با فرزندانش را به عنوان یکی از نمونه های کامل تبیین کننده شیوه زیست و نحوه رفتار معین کرد؛ نمونه هایی از این رفتار را ذکر می کنیم:
الف: ایجاد صمیمیت بین پدر و فرزند به طوری که یوسف علیه السلام همه اسرار خود را با پدر در میان می گذارد: إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (یوسف ۴ و ۵)؛ [یاد کن] زمانى را که یوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مىکنند یعقوب] گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانتحکایت مکن که براى تو نیرنگى مىاندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است.
ب: نهایت تلاش برای سازش دادن میان برادران و جلوگیری از اختلافات؛ به طوری که وقتی برادران می خواهند یوسف را با خود به گردش (و در واقع برای کشتن) ببرند علت ممانعت از فرستادن یوسف را به خود منتسب می کند که من ناراحت می شوم؛ و اشاره ای به اهداف برادران نمی کند: قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ (یوسف: ۱۳)؛ گفت اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین مىکند و مىترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.
ج: پناه به خدا و صبر در برابر مصیبت هایی که از ناحیه فرزندان به وی می رسید: وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (یوسف: ۱۸)؛ پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه ن فس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مىکنید خدا یارىده است
و نیز زمانی که برادران، برادر یوسف را نیز می خواستند تا با خود برای گرفتن آذوقه به مصر ببرند: قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف: ۶۴) [یعقوب] گفت آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم بر او امین سازم پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربانترین مهربانان .
و زمانی که دو پسرش را از دست داد باز به خدا پناه برد: قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (یوسف: ۸۶)؛ گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مىبرم و از [عنایت] خدا چیزى مىدانم که شما نمىدانید.
د: نهایت دلسوزی برای فرزندان، حتی فرزندانی که داغ عزیزترین کسانش را بر دلش نهادند و یوسفش را برای مدت ها از پدر دور کردند باز به فکر فرزندانش بود که گفت: و گفت اى پسران من [همه] از یک دروازه [به شهر] در نیایید بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت فرمان جز براى خدا نیست بر او توکل کردم و توکلکنندگان باید بر او توکل کنند : وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (یوسف: ۶۷)
هـ: نهایت تلاش برای یافتن فرزندان و امید به خدا که حتی پس از اینکه برادر یوسف را از دست داد باز هم فرزندانش را به سراغ هر دو گمشده اش فرستاد: یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ( یوسف: ۸۷)؛ اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمتخدا نومید نمىشود
و: دعا در حق فرزندان گناهکار ولی نادم: قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ( یوسف: ۹۷ و ۹۸)؛ گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم که او همانا آمرزنده مهربان است.
۳-۴- حضرت یوسف علیه السلام
از جمله جنبه هایی اهمیت قصه یوسف به عنوان احسن القصص (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ؛ یوسف ۳) تعیین نحوه ارتباط بین برادران است که بهترین برخوردها از حضرت یوسف علیه السلام ملاحظه می شود از جمله می توان موارد زیر را بر شمرد:
الف: سکوت در برابر تهمت دزدی علی رغم توان انتقام؛ حضرت یوسف علیه السلام وقتی خواست تا برادرش را نزد خود نگه دارد پیمانه را در بار برادرش پنهان نمود؛ هنگامی که برادران پیمانه را در بار برادر یافتند گفتند: قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ (یوسف ۷۷)؛ گفتند اگر او دزدى کرده پیش از این [نیز] برادرش دزدى کرده استیوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد [ولى] گفت موقعیتشما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف مىکنید داناتر است. در حالی که یوسف توان و قدرتی داشت که از برادران انتقام بگیرد ولی در عین قدرت عفو نمود و سخن را تا موعدی مشخص در سینه پنهان داشت.
ب: برخورد کریمانه در برابر کارهای زشت برادران؛ به طوری که پس از اینکه برادران یوسف را شناختند چیزی از محنت های خود به آنها نگفت؛ بلکه فرمود: قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (یوسف ۹۰)؛ گفتند آیا تو خود یوسفى گفت [آرى] من یوسفم و این برادر من است به راستى خدا بر ما منت نهاده است بىگمان هر که تقوا و صبر پیشه کند خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمىکند. همچنین در برابر طلب آمرزش آنها گفت: قَالَ لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف ۹۲)؛ امروز بر شما سرزنشى نیست، خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترین مهربانان است.
برخورد یوسف به اندازه ای بزرگوارانه است که وقتی پدر را دید چیزی از اقدامات برادرانش و چاه انداختن به زبان نیاورد، بلکه فقط به ذکر زندان اکتفا نمود: وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بَی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (یوسف: ۱۰۰)؛ پدر و مادرش را به تخت برنشانید و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند و [یوسف] گفت اى پدر این است تعبیر خواب پیشین من به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد بى گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زیرا که او داناى حکیم است.
میزان و شیوه تعامل و احترام یوسف نسبت به پدرش نیز قابل تامل است از جمله در آیه اخیر می توان میزان احترامش را نسبت به والدین ملاحظه کرد. البته ماجرای حضرت یوف علیه السلام گونه های دیگری از سبک زندگی را در اداره جامعه در بر دارد که بحث پیرامون آن مجال دیگری می طلبد.
۳-۵- حضرت موسی علیه السلام
بیشتر تعامل حضرت موسی علیه السلام در آیات قرآن با هارون برادرش می باشد که از زمان آغاز نبوت از خداوند درخواست نمود تا هارون را وزیرش قرار دهد: وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا (مریم: ۲۹-۳۴)؛ برای من دستیاری از کسانم قرار ده هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان تا تو را فراوان تسبیح گوییم و بسیار به یاد تو باشیم
بر این اساس موسی علیه السلام زمانی که می خواست به کوه طور برود هارون را جانشین خود قرار داد: وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَقَالَ مُوسَی لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (اعراف: ۱۴۲)؛ و با موسى سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن.
تاخیر ده روزه موسی از کوه طور باعث شد که تعدادی به گوساله پرستی روی آورند؛ قرآن نحوه برخورد بین موسی و هارون را در بازگشت از طور هنگام گوساله پرستی بنی اسرائیل به زیبایی به تصویر کشیده است: وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( اعراف: ۱۵۰-۱۵۱)؛ چون موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از من چه بد جانشینى براى من بودید آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید و الواح را افکند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید [هارون] گفت اى فرزند مادرم این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند پس مرا دشمنشاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده، [موسى] گفت پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را در [پناه] رحمتخود درآور و تو مهربانترین مهربانانى. در آیه دیگری نیز علت اقدام هارون اتحاد بین بنی اسرائیل مطرح گردیده است: قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (طه ۹۴)؛ گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنىاسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.
تعامل خانوادگی دیگر حضرت موسی علیه السلام مربوط به خواهر وی است که در کودکی زمانی که مادرش موسی را در رود نیل انداخت به تعقیب برادر پرداخت و تا اندازه ای که امکان داشت سعی نمود تا موسی را به مادرش برساند حتی با معرفی دایهای شیر ده: وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (قصص: ۱۱-۱۳)؛ به خواهر [موسی] گفت از پی او برو پس او را از دور دید در حالی که آنان متوجه نبودند. از پیش شیر دایگان را بر او حرام گردانیده بودیم پس [خواهرش آمد و] گفت آیا شما را بر خانوادهای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند . پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است ولی بیشترشان نمیدانند.
زندگی خانوادگی حضرت موسی علیه السلام به این دو مورد محدود نیست بلکه نحوه برخورد با همسر و دستگیری و کمک به وی نیز در آیات قرآن نمود پیدا کرده است؛ از جمله در شبی که به پیامبری مبعوث شد به دنبال گرم کردن و فراهم کردن اسباب آسایش خانواده اش بود: فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (قصص: ۲۹)؛ چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در کنار طور مشاهده کرد به خانواده خود گفت [اینجا] بمانید که من آتشى از دور دیدم شاید خبرى از آن یا شعلهاى آتش برایتان بیاورم باشد که خود را گرم کنید
هر یک از این برخورد ها می تواند مشخص کننده میزان صمیمیت افراد در تعامل اجتماعی و سبک زندگی اسلامی باشد.
۳-۶- حضرت شعیب علیه السلام
رفتار خانوادگی حضرت شعیب علیه السلام در سنین پیری با دخترانش نمونه ای از فعالیت زنان در بیرون از منزل برای کمک به معیشت خانواده است و مصداقی از سبک زندگی الهی که در قرآن به دنبال ماجرای حضرت موسی علیه السلام ذکر شده است: وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ (قصص ۲۳)؛ چون به آب مدین رسید گروهی از مردم را بر آن یافت که [دامهای خود را ] آب میدادند و پشتسرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور میکردند [موسی] گفت منظورتان [از این کار] چیست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمیدهیم تا شبانان [همگی گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پیری سالخورده است.
ارائه مشاوره به پدر در مورد انتخاب حضرت موسی علیه السلام به عنوان مسئول رسیدگی به امور (قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ؛ قصص۲۶) یکی دیگر از مصادیق سبک زندگی در ارتباط و تعامل پدر و فرزندان است.
۳-۷- اسماعیل صادق الوعد علیه السلام
در قرآن سخن از «اسماعیل صادق الوعد»[۱۱] به میان آمده که خانواده خود را به نماز امر می کرد: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (مریم:۵۴و۵۵)؛ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا که او درست وعده و فرستاده ای پیامبر بود و خاندان خود را به نماز و زکات فمان می داد و همواره نزد پروردگارش پسندیده [رفتار] بود.
تکیه روی وفای به عهد و توجه به تربیت خانواده، به اهمیت فوق العاده این دو وظیفه الهی اشاره میکند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۳، ص۹۵). در این آیه امر به نماز به صورت فعل مضارع (کَانَ یَأْمُرُ) به کار رفته که نشان میدهد امر خانواده به نماز باید دایمیباشد.(قرائتی کاشانی، ۱۳۸۳، ج۷، ص۲۸۴)
۳-۸- حضرت مریم و عیسی علیهماالسلام
حضرت مریم علیهالسلام پاکدامن بود که حضرت عیسی علیه السلام متولد شد: وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (تحریم: ۱۲)؛ و مریم دختر عمران را [یاد کن] همان کسی که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب های او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود. هر چند که تولد آن کودک حتی برای خود مریم علیهاالسلام نیز بعید می نمود: قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ (آل عمران ۴۷)؛ [مریم] گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنکه بشرى به من دست نزده است گفت چنین است [کار] پروردگار خدا هر چه بخواهد مىآفریند چون به کارى فرمان دهد فقط به آن مىگوید باش پس مىباشد.
عیسی علیه السلام پس از آنکه در مهد زبان به ستایش پروردگار و تبرئه مادر پرداخت، به دستور الهی مبنی بر نیکی به مادر اشاره می کند: فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا (مریم ۲۹-۳۲) ؛ [مریم] به سوی [عیسی] اشاره کرد گفتند: چگونه با کسی که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم؟ [کودک] گفت منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زندهام به نماز و زکات سفارش کرده است، مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است.
نیکی به مادر می تواند یکی از مصادیقی باشد که در سبک زندگی خانواده هایی که بر مبنای قرآن زندگی می کنند الگوی مناسبی ارائه کند.
۳-۹- حضرت یحیی و زکریا علیهماالسلام
زکریاء علیه السلام پس از آنکه مریم علیهاالسلام را در عبادتگاه دید دست به دعا برداشت و از خداوند طلب فرزند نمود: کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء (آل عمران ۳۷ و ۳۸)؛ زکریا هر بار که در محراب بر او وارد مىشد نزد او [نوعى] خوراکى مىیافت [مى]گفت اى مریم این از کجا براى تو [آمده است او در پاسخ مى]گفت این از جانب خداست که خدا به هر کس بخواهد بى شمار روزى مىدهد. آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایى.
زکریا در حالی که در محراب عبادت بود بشارت فرزند به وی داده شد: فَنَادَتْهُ الْمَلآئِکَهُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ (آل عمران۳۹)؛ پس در حالى که وى ایستاده [و] در محراب [خود] دعا مىکرد فرشتگان او را ندا دردادند که خداوند تو را به [ولادت] یحیى که تصدیق کننده [حقانیت] کلمه الله [=عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار [=پرهیزنده از آنان] و پیامبرى از شایستگان است مژده مىدهد.
جالب این است که حضرت یحیی علیه السلام نیز در احترام به پدر و مادر مورد تاکید قرآن قرار گرفته که به پدر مادرش نیکی می کرد: یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاهً وَکَانَ تَقِیًّا وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا (مریم ۱۲- ۱۴)؛ ای یحیی کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و از کودکی به او نبوت دادیم و [نیز] از جانب خود مهربانی و پاکی [به او دادیم] و تقواپیشه بود و با پدر و مادر خود نیکرفتار بود و زورگویی نافرمان نبود.
۳-۱۰- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم
شناخت ویژگی های رفتاری حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان الگوی مسلمانان از اهمیتی بسزا برخوردار است، علاوه بر آنکه خانواده آن حضرت نیز اسوه خانواده ها و زنانش مقتدای زنان باایمان تا دامنه قیامت هستند، آنچه بر اهمیت این موضوع می افزاید نحوه برخورد حضرت در نخستین کانون جامعه با همسرانش است که کوچکترین واحد جامعه بشری و جایگاه اصلی مودت و رحمت می باشد. علاوه بر اینکه تکریم و بزرگداشت چنین شخصیت هایی به علت ارتباط محکم و پیوند استوار آنها با خداست و منتج به تعظیم در برابر خداوند می گردد.
تاکید مکرر قرآن کریم بر رعایت عدالت در برخورد با همسران (نساء: ۱۰۳)[۱۲] با توجه به دلسوزی (توبه: ۱۲۸)، اخلاق کریمانه و خُلق عظیم پیامبر (قلم:۴)، ضرورت بررسی رفتار حضرت با همسرانش را نمایان تر می کند. البته عدم نگارش حدیث در سده اول هجری، دخالت های سیاسی، رفتار برخی جاهلان نادان و خواص مغرض باعث شده است تا واکاوی سنت نبوی با مشکلاتی جدی گریبانگیر باشد(مدیرشانه چی، [بی تا]، ص ۹۵-۱۱۷)؛ اما قرآن کریم که جامع بوده(جوادی آملی، ۱۳۸۱،ص ۲۲۱) و جاودانه است (جوادی آملی، ۱۳۸۱، ص۲۷۵-۳۴۹) با توجه به ویژگی عدم تحریف(جوادی آملی،۱۳۸۹، ص ۳۹-۱۱۷)، برخی رفتارهای تعاملی پیامبر با همسرانش را به خوبی نمایان کرده است. اگرچه برخی از این رفتارها و اعمال نظیر همسر موهوبه (احزاب: ۵۰)، خاص حضرت می باشد (طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۶، ص ۵۰۳) و در سایر مسلمانان ساری نیست (همانگونه که برخی موارد مختص به زنان حضرت می باشد و در مورد سایر زنان با ایمان جاری نیست) ولی بسیاری از این تعاملات رفتاری می تواند می تواند الگوی همه مومنان باشد تا به فراخور توان وتقوای خود موظف به پیروی از آن باشند.
پیامبر اسلام به عنوان نمونه و الگوی امت اسلام (احزاب:۲۱) و دارای خلق عظیم (قلم:۴) در ارتباط با خانواده اش رفتارهایی را بروز داده است که در همه جا مورد ستایش قرآن قرار گرفته است، به طور خلاصه می توان رفتارهای خانوادگی پیامبر را در دو قسمت فرزندان و همسران مورد بررسی قرار داد؛ در رفتار با فرزندن برخورد خاصی در قرآن ذکر نشده است، هر چند تمجید های قرآن از اهل بیت آن حضرت جایگاه خاصی دارد و به صمیمیت و ارتباط تنگاتنگ بین پیامبر و اهل بیتش اشاره می کند، از جمله در آیه مباهله که دشان دهنده روح واحد در دو کالبد می باشد روحی که به منزله جان پیامبر می باشد؛(فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ (آل عمران ۶۱)؛ پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنتخدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
برخورد با همسران بخش دیگری از تعامل پیامبر با خانواده اش می باشد که در دو سوره قرآن به این مسأله پرداخته و نهایت سعه صدر پیامبر را مورد اشاره قرار داده و به نکوهش زنانی پرداخته که پیامبر را مورد آزار قرار داده اند، به طوری که حتی پیشنهاد داده است که آنها را طلاق بدهد: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا (احزاب ۲۸ و ۲۹): ای پیامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید بیایید تا مهرتان را بدهم و [خوش و] خرم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است.
همچنین پیامبر را به دلیل تحریم برخی امور مباح بر خود جهت جلب رضایت همسران مورد سوال قرار داده و می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (تحریم ۱)؛ ای پیامبر چرا برای خشنودی همسرانت آنچه را خدا برای تو حلال گردانیده حرام میکنی خدا[ست که] آمرزنده مهربان است.
فارغ از اینکه ماجرا چه چیزی بوده است ولی قرآن از کنار آن سکوت کرده است[۱۳]، بی شک رفتار همسران پیامبر تا اندازه ای بوده است که خداوند آنها را مورد نکوهش قرار داده و سخن از انحراف آنها به میان آورده و تهدید به طلاق نموده است: إِن تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا (تحریم: ۴ و ۵)؛ اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است] واقعا دلهایتان انحراف پیدا کرده است و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید در حقیقتخدا خود سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این فرشتگان [هم] پشتیبان [او] خواهند بود. اگر پیامبر شما را طلاق گوید امید است پروردگارش همسرانی بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه کار عابد روزهدار بیوه و دوشیزه به او عوض دهد.
سفارش قرآن کریم در مورد زنان پیامبرتا اندازه ای است که برای پس از رحلت نبی اسلام به آنها توصیه های موکدی کرده که: وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ (احزاب: ۳۳)؛ در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهای خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید.
۳-۱۱- لقمان حکیم
از خانواده های متعالی از غیر پیامبران در قرآن به توصیه های لقمان حکیم به فرزندش می توان اشاره کرد که بیانگر شیوه های تعامل پدر با فرزندان می باشد و در واقع گونه ای از سبک زندگی و شیوه زیست را می آموزد؛ پند و موعظه فرزند ، امر به نماز، توصیه به امر به معروف و نهی از منکر از جمله سفارش های لقمان به فرزندش می باشد: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان: ۱۳)؛ [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش در حالی که وی او را اندرز میداد گفت ای پسرک من به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (لقمان: ۱۷)؛ ای پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبی که بر تو وارد آمده استشکیبا باش این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است.
لقمان حتی به نحوه راه رفتن فرزندش نیز توجه دارد: وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (لقمان: ۱۸-۱۹)؛ و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمیدارد. در راهرفتن خود میانهرو باش و صدایت را آهستهساز که بدترین آوازها بانگ خران است.
۴- خانواده های نا اهل
در بحث از موضوع خانواده های متعالی نباید ضد و نقیض آن را از نظر دور داشت چرا که گفته شده «تعرف الاشیاء باضدادها» (غروی، ۱۳۶۵، ص ۲۱۶؛ جعفری، ۱۳۷۶، ج ۱۰، ص۲۲۵ و ج ۲۴، ص ۲۱۲)؛ لذا جای دارد که به بررسی جزئی مصادیق خانواده هایی که مورد نکوهش قرآن قرار گرفته اند بپردازیم. نکوهش برخی خانوده ها در قرآن در دو بخش کلی و مصداقی انجام گرفته است؛ بدین صورت که گاهی به صورت کلی خانواده هایی را به دلیل مشخصی مورد نکوهش قرار داده است و در برخی موارد به ذکر مصداق پرداخته است.
نکوهش کلی خانواده ها در قرآن گاهی در زمانی است که فردی بدون دلیل و کورکورانه از آباء و اجدادش تقلید نماید که چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید مىگویند فقط از چیزى که پدران خود را بر آن یافتهایم پیروى مىکنیم. قرآن به نکوهش این رفتار آنها پرداخته و می فرماید: آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمىکرده و به راه صواب نمىرفتهاند؛ باز هم در خور پیروى هستند؟ (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ (بقره:۱۷۰)
البته خداوند در قرآن معیاری برای عدم تبعیت از پدر و مادر ارائه کرده است که می توان در پیروی از کفر دانست: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (توبه: ۲۳) البته در اندیشه قرآن اموال و فرزندان نیز نباید انسان را از یاد خدا غافل کند (منافقون:۹) همانطوری که پدر و مادر نیز نباید از فرزندان کافر خود تاثیر پذیر باشند (احقاف: ۱۷) از این روی خداوند بعضی از همسران و فرزندان را دشمن نامیده و از آنها بر حذر داشته است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ (تغابن: ۱۴) و در ادامه همه آنها را باعث آزمایش الهی دانسته است (إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ؛ تغابن: ۱۵)[۱۴]
گاهی در قرآن علاوه بر نکوهش کلی، مصادیقی از خانواده های نا اهل نیز ذکر شده است؛ از جمله در مورد همسر عزیز مصر که به همسر خود خیانت کرده و از یوسف تقاضای مراوده داشت که حتی مورد نکوهش زنان عصر خود نیز واقع شد: وَقَالَ نِسْوَهٌ فِی الْمَدِینَهِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ؛ (یوسف: ۳۰)
از جمله خانواده های دیگری که به علت همراهی همدیگر در آتش دوزخ خواهند سوخت ابولهب و همسرش است که به ازار و اذیت رسول خدا پرداختند و تا جایی این آزار پیش رفت که سوره مسد در مورد آنها نازل شد(قمی، ۱۴۰۴، ج۲، ص ۴۴۸؛ واحدی نیشابوری، ۱۴۱۱، ص ۴۴۸ و ۴۴۹؛ طوسی، [بی تا]، ج ۱۰، ص ۴۲۷) و به این زن و شوهر وعده آتش داد: تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ سَیَصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (مسد ۱-۵)؛ بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد؛ دارایی او و آنچه اندوخت سودش نکرد؛ بزودی در آتشی پرزبانه درآید؛ و زنش آن هیمهکش [آتش فروز] ؛ بر گردنش طنابی از لیف خرماست.
مهم ترین مصداق خانواده های نااهل در قرآن مربوط به دو تن از پیامبران الهی یعنی حضرت نوح و حضرت لوط علیهماالسلام است که زن این دو پیامبر با خیانت خود، لیاقت «اهل بودن» را از دست دادند و هر دو مورد نکوهش قرار گرفتند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (تحریم: ۱۰)؛ خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شوید.
علاوه بر زن، فرزند نوح هم از نااهلان بود؛ از این روی هر چند نوح برای اهل خود دعا کرد (رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ؛ نوح ۲۸) و خداوند هم دعای او را مستجاب کرد و او و خانواده اش را از بلای بزرگ رهانید (وَنُوحًا إِذْ نَادَی مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ؛ انبیاء: ۷۶) ولی خداوند فرزند او را جزء اهل او ندانست (قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ؛ هود: ۴۷) و پناه بردن به کوه نیز برای او سودی نکرد و غرق شد: (قَالَ سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ؛ هود ۴۳).
در مورد حضرت لوط علیه السلام نیز زمانی که موعد عذاب قوم فرا رسید دستور آمد که همه مومنان و اهل خود را شبانه از شهر بیرون کنید (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ؛ هود: ۸۱) و همه خانواده لوط نجات یافتند به جز زنش که هلاک شد (إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ؛ عنکبوت: ۳۳)
۵- نتیجه گیری
«خانواده های متعالی» را می توان خانواده ای دانست که روابط بین اعضای آن بر اساس اندیشه توحیدی بنا نهاده شده باشد و در مقابل برخی از خانواده ها یگانگی پروردگار و ملزومات آن را در اعتقاد، اخلاق و یا رفتار خانواده اصل قرار نداده و «خانواده نااهل» گشته اندکه در قرآن کریم مصادیقی از هر کدام ارائه شده است.
می توان عناصر اصلی تشکیل خانواده را زن و مردی دانست که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش زندگی را در کنار همدیگر آغاز می کنند و احتمالاً فرزندانی به جمع آنها افزوده می گردد و هدف از تشکیل آن در منطق قرآن آرامش انسان، دوستی و مهربانی، ایمان به پروردگار و شکر نعمت های او معرفی شده است.
سبک زندگی یعنی رفتار اجتماعی و شیوهی زیستن که آشنایی با آن از دو جهت معنوی (برای رسیدن به هدف اصلی انسان یعنی رستگاری، فلاح و نجاح) و مادی (زندگی راحت و برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی) برای انسان ضرورت دارد؛ علاوه بر اینکه شرط رسیدن به تمدن اسلامی می باشد.
خداوند در بیان مصادیق خانواده متعالی در قرآن کریم اغلب به ذکر خانواده پیامبران پرداخته است و از میان غیر پیامبران فقط به خانواده لقمان حکیم اشاره کرده است.
اهم مصادیق خانواده متعالی قرآن را با نگرش سبک زندگی می توان در قسمتی از سرنوشت آدم و حوا، حضرت ابراهیم، حضرت یعقوب، حضرت یوسف، حضرت موسی، حضرت شعیب، اسماعیل صادق الوعد، حضرت مریم و فرزندش عیسی، حضرت زکریا و یحیی، و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برشمرد که با تفصیل یا اجمال در آیات به آنها اشاره شده است.
سبک زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام در ارتباط با خانواده در چهار مقطع قابل تحلیل است: برخورد با عمویش آذر، تعامل با همسرش، همکاری با فرزندش اسماعیل و توصیه و دعا برای فرزندان و ذریه.
سبک زندگی و شیوه زیست در روابط خانوادگی حضرت یعقوب علیه السلام جایگاه خاصی دارد از جمله در ایجاد صمیمیت بین پدر و فرزند، تلاش برای سازش دادن میان برادران و جلوگیری از اختلافات، پناه به خدا و صبر در برابر مصیبت، دلسوزی برای فرزندان و دعا در حق فرزندان گناهکار ولی نادم.
نحوه ارتباط بین برادران با نگرش توحیدی سبک زندگی را می توان در تعامل یوسف با برادران مشاهده کرد از جمله در سکوت در برابر تهمت علی رغم توان انتقام و برخورد کریمانه در برابر کارهای زشت.
تعامل حضرت موسی علیه السلام در آیات قرآن با خواهر بزرگ تر از خود، برادرش هارون و برخورد با همسرش از جمله مصادیق مهم سبک زندگی آن حضرت می باشد.
شناخت ویژگی های رفتاری حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان الگوی مسلمانان و نحوه برخورد حضرت در نخستین کانون جامعه با همسرانش مهم ترین سبک زندگی در زندگی همسران را به تصویر می کشد.
برای تبیین بهتر مصادیق خانواده های متعالی نباید ضد و نقیض آن را از نظر دور داشت یعنی بررسی خانواده های «نااهل» و «غیرمتعالی» که به دو صورت نکوهش کلی به علت تقلید کورکورانه از الدین و ذکر مصادیق مهم در قرآن اشاره شده است و مصادیق آن عبارتند از عزیز مصر و همسرش که به وی خیانت کرد، ابولهب و همسرش، زن لوط علیه السلام و زن و فرزند حضرت نوح علیه السلام.
۶- یادداشت ها:
[۱] . در باره جهانی و جاودانگی دین اسلام بنگرید به: (جوادی آملی، ۱۳۸۱، ص ۲۲۷-۳۴۹)
[۲] . از جمله نشانه های مکی یا مدنی بودن سور می توان به ذکر داستان های انبیاء اشاره کرد که طبق نظر محققان علوم قرآنی داستان های انبیاء در هر سوره ای آمده باشد جزء سور مکی است به جز آل عمران و بقره(زرقانی،[بی تا]، ج۱، ص ۱۹۰)؛ بر این اساس هر جای قرآن از انبیای الهی و خانواده های آنها سخن گفته شده است. جزء سور مکی است در کنار استثنای سوره آل عمران و بقره که در تعامل با اهل کتاب برخی آیات مربوط با پیامبران الهی آمده است.
[۳] تعبیر به «اخت» (خواهر) در اینجا کنایه از ارتباط و پیوند فکرى و روحى در میان گروههاى منحرف است و از آنجا که امت مؤنث لفظى است تعبیر به «اخت»، شده نه «اخ». (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج6، ص: ۱۶۶)
[۴] . نظیر: قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی الْمَدَآئِنِ حَاشِرِینَ ؛ اعراف ۱۱۱؛ در این آیه منظور از «اخ» حضرت هارون علیه السلام است. (ر.ک. طباطبایی،۱۴۱۷، ج۸، ص ۲۱۴).
[۵] سخنرانی معظم له در جمع جوانان استان خراسان شمالی در مورخه ۲۳/۰۷/۱۳۹۱ به نقل از سایت www.leader.ir
[۶] در روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در باره پیامبر بودن لقمان چنین آمده است: روی عن نافع عن ابن عمر قال سمعت رسول الله ص یقول حقا أقول لم یکن لقمان نبیا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین أحب الله فأحبه و من علیه بالحکمه (طبرسی،۱۳۷۲، ج۸، ص ۴۹۴)؛ به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۷، ص ۴۴).
[۷] .حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ الْقَطَّانِ [الْعَطَّارِ] قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لَا یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (قمی، ۱۴۰۴، ج۲، ص ۳۴۴).
و أخرج ابن مردویه عن ابن عباس فی قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قال علی و فاطمه بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قال النبی صلى الله علیه و سلم یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال الحسن و الحسین؛ (سیوطی، ۱۴۰۴، ج۶، ص ۱۴۲ و ۱۴۳).
و أخرج ابن مردویه عن أنس بن مالک فی قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قال على و فاطمه یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قال الحسن و الحسین (سیوطی، ۱۴۰۴، ج۶، ص ۱۴۳).
[۸] . علامه طباطبایی به جهت رعایت تناسب بین سوگند و چیزی که با سوگند اثبات می شود مراد از والِدٍ وَ ما وَلَدَ را با ابراهیم خلیل (ع) و فرزندش اسماعیل (ع) منطبق می داند که سبب اصلى در بناى این شهر و بانیان خود بیت الحرام بودند و سایر احتمالات را رد می کند(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۲۰، ص ۲۹۰ و ۲۹۱)
[۹] . جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهیم مىدانند، در حالى که تمام مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسیارى او را عموى ابراهیم دانستهاند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۵، ص ۳۰۳-۳۰۷)
[۱۰] . در باره اینکه ذبیح اسماعیل بوده یا اسحاق بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد هر چند این اختلاف ضرری به بحث نمی زند و در تعیین سبک زندگی تفاوت ایجاد نمی کنند ولی باید خاطر نشان ساخت که طبق نظر تحلیلی بیشتر مفسران ذبیح «اسماعیل» می باشد(طباطبایی،۱۴۱۷، ج۷، ص ۲۳۴؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۱۹، ص ۱۱۸؛ مجلسی، ۱۴۰۴، ج۱۲، ص ۱۳۳؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ج۱۲، ص ۱۸۵ و ۱۸۶؛ مغنیه، ۱۴۲۴، ج۶، ص ۳۵۲؛ ابن عاشور، ۱۴۲۰، ج۲۳، ص ۷۱؛ ابن شهر آشوب، ۱۳۶۹،ج۱، ص ۲۲۷؛ کلینی، ۱۴۰۷، ج۸، ص ۶۰ و ۶۱؛ ثعلبی، ۱۴۲۲، ج۸، ص ۱۵۳ و ۱۵۴).
[۱۱] . برخی از مفسران این فرد را اسماعیل فرزند ابراهیم علیهماالسلام معرفی کرده اند(طوسی، [بی تا]، ج۷، ص۱۳۳؛ مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳، ج۲، ص۶۳۱؛ نجفی خمینی، ۱۳۹۸، ج۱۱، ص۱۷۲؛ بانوی ایرانی، ۱۳۶۱، ج۸، ص۱۲۶) در حالی که برخی دیگر وی را اسماعیل فرزند حزقیل علیهماالسلام معرفی کرده اند که به اسماعیل صادق الوعد مشهور است (قمی، ۱۴۰۴، ج۲، ص۵۱؛ ابن بابویه، ۱۳۸۶، ج۱، ص۷۷و۷۸؛ ابن قولویه، ۱۳۶۵، ص۶۵؛ ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹، ج۴، ص۸۵؛ مفید، ۱۴۱۳، ص۳۹)؛ طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۴، ص ۶۴).
[۱۲] . علامه طباطبایی در این زمینه می نویسد: سیرهاى که آن حضرت در رعایت عدالت بین زنان و حسن معاشرت و مراقبت حال آنان داشت مختص به خود آن حضرت بود (طباطبایی،۱۴۱۷، ج۴، ص ۳۱۱).
[۱۳] . در باره اینکه پیامبر چه چیزی را برخود حرام کرده بود دو نظر متفاوت ابراز شده است نظر اول مربوط به تحریم خوردن عسل مخصوصی بوده است و نظر دوم مربوط به تحریم ماریه قبطی می باشد که نظر اول صحیح تر است (ابن عاشور، ۱۴۲۰، ج۲۸، ص ۳۰۸؛ ابن کثیر، ۱۴۱۹، ج۸، ص ۱۸۲؛ قطب، ۱۴۱۲، ج۶، ص ۳۶۱۳)
[۱۴] . در آیه ۱۴ تغابن لفظ «من ازواجکم» به کار رفته است که «مِن» برای تبعیض است و در آیه بعدی به صورت کلی مطلب بیان شده است و تبعیضی در جریان نمی باشد که بیان می کند آیه اول برخی از همسران را دشمن انسان دانسته است و در آیه بعد همه آنها را باعث فته و آزمایش می داند. (اندلسی، ۱۴۲۰، ج۱۰، ص ۱۹۲؛ البحر المحیط فى التفسیر؛ طباطبایی،۱۴۱۷، ج۱۹، ص ۵۱۵).
۷- فهرست منابع
قرآن کریم
۱٫ آلوسی، محمود (۱۴۱۵ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۶ج.
۲٫ ابن بابویه، محمد بن علی(۱۳۸۶ق) ، علل الشرایع، نجف: حیدریه، ۲ج.
۳٫ ابن شهر آشوب، محمد بن علی (۱۳۶۹ش)، متشابه القرآن و مختلفه، قم: دار بیدار للنشر، چاپ اول، ۲ج.
۴٫ ابن شهر آشوب، محمد بن علی(۱۳۷۹ق)، مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، قم: علامه،۴ج.
۵٫ ابن عاشور، محمد طاهر(۱۴۲۰ق)، تفسیر التحریر و التنویر، بیروت: موسسه التاریخ، چاپ اول، ۳۰ ج.
۶٫ ابن قولویه، جعفر بن محمد(۱۳۶۵ش)، کامل الزیارات، نجف: مرتضویه [بی چا].
۷٫ ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو (۱۴۱۹ق)، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمس الدین ، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمدعلى بیضون، چاپ اول، ۹ج.
۸٫ اندلسی، محمد بن یوسف (۱۴۲۰ق)، البحر المحیط فى التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، بیروت: دار الفکر، [بی چا]، ۱۱ج.
۹٫ بانوی ایرانی، سیده نصرت بیگم(۱۳۶۱ش)، مخزن العرفان فی تفسیر القرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، چاپ اول، ۱۵ج.
۱۰٫ بلاغی، محمد جواد (۱۴۰۵ق)، الهدی الی دین المصطفی، بیروت: موسسه الاعلمی، چاپ سوم، ۲ ج.
۱۱٫ بنت الشاطی، عایشه عبد الرحمن(۱۳۸۲ش)، اعجاز بیانی قرآن، ترجمه حسین صابری، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم.
۱۲٫ ثعلبی، احمد بن ابراهیم (۱۴۲۲ق)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۰ج.
۱۳٫ جعفری، محمد تقی(۱۳۷۶ش)، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، ۲۷ج.
۱۴٫ جوادی آملی، عبد الله (۱۳۸۱ش)، قرآن در قرآن، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ سوم.
۱۵٫ جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۹ش)، نزاهت قرآن از تحریف، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ چهارم.
۱۶٫ دهخدا، علی اکبر(۱۳۷۷ش)، لغت نامه دهخدا، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره دوم. ۱۶ج.
۱۷٫ زرقانی، محمد عبد العظیم (بی تا)، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی،[بی چا] ۲ج.
۱۸٫ سیوطی، محمد بن ابی بکر(۱۴۰۴ق)، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، [بی چا]، ۶ج.
۱۹٫ صفار، محمد بن حسن (۱۴۰۴ق)، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، تحقیق: محسن بن عباسعلی کوچه باغی، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم.
۲۰٫ طباطبایی، محمد حسین(۱۴۱۷ق)، المیزان فی تفسیر القرآن ، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۲۰ج.
۲۱٫ طبرسی، فضل بن حسن (۱۳۷۲ش)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۰ ج
۲۲٫ طبری، محمد بن جریر (۱۴۱۲ق)، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، ۳۰ج.
۲۳٫ طوسی، محمد بن حسن(بی تا)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۰ج
۲۴٫ غروی، محمد(۱۳۶۵ش)، امثال و الحکم المستخرجه من نهج البلاغه، قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی چا].
۲۵٫ قرائتی کاشانی، محسن(۱۳۸۳ش)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، چاپ یازدهم،۱۰ج.
۲۶٫ قطب، سید (۱۴۱۲ق)، فی ظلال القرآن، بیروت، قاهره: دار الشروق، چاپ هفدهم، ۶ج.
۲۷٫ قمی، علی بن ابراهیم(۱۴۰۴ق)، تفسیر علی بن ابراهیم القمی، قم: دارالکتاب، چاپ سوم، ۲ج.
۲۸٫ کلینی، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷ق)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری و مرتضی آخوندی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۸ج.
۲۹٫ مازندرانی، ملا صالح (۱۳۸۸ق)، شرح اصول الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، [بی چا]، ۱۲ ج.
۳۰٫ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (۱۴۰۴ق)، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار علیهم السلام، بیروت: موسسه الوفاء، [بی چا]، ۱۱۰ج.
۳۱٫ محمودیان، حسین و دیگران (۱۳۸۷ش)، دانش خانواده، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، سمت، چاپ هشتم.
۳۲٫ مدیرشانه چی، کاظم[بی تا]، علم الحدیث، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم.
۳۳٫ مغنیه، محمد جواد (۱۴۲۴ق)، تفسیر الکاشف، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۷ج.
۳۴٫ مفید، محمد بن نعمان(۱۴۱۳ق)، الامالی، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ دوم.
۳۵٫ مقاتل بن سلیمان(۱۴۲۳ق)، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت: داراحیاء التراث، چاپ اول، ۵ج.
۳۶٫ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (۱۳۷۴ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۲۷ج.
۳۷٫ میبدی، احمد بن ابی سعد (۱۳۷۱ش)، کشف الاسرار و عده الابرار، تهران: امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۰ج.
۳۸٫ نجفی خمینی، محمد جواد(۱۳۹۸ق)، تفسیر آسان، تهران: کتابفروشی اسلامی، چاپ اول، ۱۸ج.
۳۹٫ واحدی نیشابوری، علی بن احمد (۱۴۱۱ق)، اسباب نزول القرآن، تحقیق کمال بسیونى زغلول، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول.
۴۰٫ سایت www.leader.ir