به گزارش انعکاس بناب به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی، اصطلاح خاورمیانه ی جدید در ژوئن ۲۰۰۶ توسط کاندولیزا رایس، وزیرخارجه آمریکا در تل آویو به جای واژه قدیمی تر خاورمیانه ی بزر گ مطرح شد.  این تغییر در عبارت پردازی سیاست خارجی همزمان با گشایش خط لوله ی باکو – تفلیس – […]

به گزارش انعکاس بناب به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی، اصطلاح خاورمیانه ی جدید در ژوئن ۲۰۰۶ توسط کاندولیزا رایس، وزیرخارجه آمریکا در تل آویو به جای واژه قدیمی تر خاورمیانه ی بزر گ مطرح شد.  این تغییر در عبارت پردازی سیاست خارجی همزمان با گشایش خط لوله ی باکو – تفلیس – جیحان، پایانه نفتی مدیترانه ی شرقی بود.

ایهود اولمرت، نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی و رایس بنگاه های سخن پراکنی دنیا را از پروژه ی "خاورمیانه جدید" که از لبنان آغاز شده بود، آگاه کرده بودند. این مواضع مهر تاییدی بود بر " نقشه ی راه نظامی" ( Military Roadway) آنگلو – آمریکن  اسرائیل در خاورمیانه. این طرح که برای چندین سال در دست طرح ریزی بود، منوط بود بر ایجاد قوسی از نا آرامی، بی نظمی و خشونت که از لبنان، فلسطین و سوریه شروع می شد و به سمت عراق، خلیج فارس، ایران و مرز های ناتو در افغانستان گسترش می یافت. این هرج و مرج ساختاری شرایط جنگ و درگیری را در کل منطقه ایجاد می کند و در فرصت مناسب مورد بهره برداری اسرئیل، آمریکا و انگلیس قرار می گیرد تا بتوانند نقشه ی خاورمیانه را از نو براساس نیازها و اهداف ژئو پلیتیک خود ترسیم کنند. رایس در آن زمان جنگ اسرائیل و ویرانی ناشی از آن را در لبنان را ”درد زایمان خاورمیانه جدید» می دانست. آشوب سازی در منطقه خارمیانه و شمال آفریقا نه با حضور مستقیم آمریکا بلکه با استفاده از نیروهای گریز از مرکزی مانند القاعده، داعش و النصره و کشورهای خودکامه عربی دنبال شد.

هشدار رهبر معظم انقلاب نسبت به جنگ نیابتی

بی دلیل نیست رهبر معظم انقلاب در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین (ع) نسبت به تحرکات دشمن در مرزهای ایران هشدار شدیدی دادند: "بنده خبرهایی دارم از اینکه دشمنان ما با همراهی برخی از مسئولان سفیه منطقه‌ی خلیج‌فارس – نه همه‌شان، بعضی – درصدد هستند که جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند. پاسداران انقلاب اسلامی و همه‌ی پاسداران حریم امنیّت ملّی در سازمانهای مختلف بیدارند، هوشیارند. این را بدانند که اگر شیطنتی صورت بگیرد، واکنش جمهوری اسلامی بسیار سخت خواهد بود."[۱]

برای فهم بهتر طرح خاورمیانه جدید بهتر است مقاله رافل پیترز با عنوان مرزهای خونین[۲] را مروری کنیم. پیترز که ستوان – کلنل بازنشسته  آکادمی ملی جنگ و یکی از استراتژیست های معروف نظامی وابسته به نئوکان ها است، در طی این مقاله با طرح نقشه ای، مرزهای جدید ی را برای خاورمیانه ترسیم کرده و راه حل صلح و آرامش در این منطقه را اجرای این نقشه می داند. او در این مقاله گروه های قومی و مذهبی را چون کرد ها، بلوچ ها، شعیان عرب … مدنظر قرار داده و عنوان می کند که گزاره هایی که او با آنها روبه رو است به طور طبیعی قوانین سفت وسختی ( draconian) هستند اما او اصرار می ورزد که اجرای این طرح ها، درد های ضروری و لازم برای مردم منطقه هستند. این دیدگاه درد و رنج ضروری به طور وحشتناکی در راستای عقیده کاندولیزا رایس وزیر خارجه سابق آمریکا بود که خرابی و ویرانی لبنان توسط ارتش اسرائیل را درد زایمان ” Birth Pang“ خاورمیانه جدید می دانست. نقشه ی طرح شده توسط پیترز در  Armed Forces  Journal در سال ۲۰۰۶ به چاپ رسید . این نقشه در  برنامه های تمرینی کالج دفاع ناتو و نیز در آکادمی ملی جنگ برای افسران رده بالای نظامی مورد استفاده قرار می گیرد.

طرح خاورمیانه بزرگ از سوی کسانی چون دونالد رامسفلد،پل ولفویتز،دیک چینی،ریچارد پرل، که همگی شاگردان مکتب بروس جکسون – سرمایه دار و سیاس گذار امریکایی- به شمار می روند تنظیم شد.امریکا در سال ۲۰۰۴ در اجلاس کشورهای گروه هشت (کشورهای صنعتی و روسیه) این طرح را به کشورهای عضو رسما ارائه کرده و خواستار بررسی آن از سوی دولت ها و همسویی آنان با دولت امریکا شد. امریکا تلاش دارد با این طرح به جای این که مجبور باشد انرژی خود از بیرون تامین کند،مرزهای خود را تا جایی گسترش دهد که مرزهای خاورمیانه (انبار انرژی جهان) درون مرزهای نفوذی اش قرار بگیرد.

نقشه خاورمیانه جدیدِ پیترز

بنیاد پژوهش های سیاسی « آمریکن اینترپرایز» یکی از موسسات تاثیرگذار در راستای ایجاد ادبیات برای طرح خاورمیانه بزرگ است و دیک چینی یکی از شناخته شده ترین چهره های وابسته به آن است. این موسسه  یکی از عمده ترین نهادهای تحقیقاتیست که تا کنون بررسی های زیادی را پیرامون کشورهای خاورمیانه و به ویژه قفقاز انجام داده است. نتایج این بررسی ها عمدتا بر حول محور تقویت سیاست های قومی و ایجاد تنش های قومی در قفقاز، خاورمیانه، ایران و … بوده است. موسسه امریکن اینترپرایز در سال ۱۹۴۳ در در واشینتگتن دی سی دایر شد و زیر لوای نام هایی چون گسترش دموکراسی و آزادی اقدام به ارائه ی انگاره ها و دستور کارها می کند.

در زمان حکومت جورج دبلیو بوش نیمی از پرسنل عالی رتبه دولت بوش با این بنیاد همکاری می کردند. کسانی همچون پل ولوفویتز (معاون وقت پنتاگون)، مایکل لدین (تئوریسین و مشاور خارجی در دولت های امریکا با گرایش های شدید ضد ایرانی)، ریجارد پرل، جیمز وولسی (رئیس اسبق سیا) و بسیاری دیگر از سیاستگذاران امریکایی در این بنیاد فعالیت کرده و سیاست های خاورمیانه دولت های محافظه کار امریکا را طرح ریزی می کردند. همین تیم پروژه "طرحی برای یک قرن جدید آمریکایی" را برای دولت بوش تنظیم کرد و در بعد رسانه ای شبکه ها و مجلاتی چون فاکس نیوز، نشنال رویو، نیو پابلیک، ویکلی استاندارد و چندین هفته نامه و فصل نامه و موسسه تحقیقاتی دیگر در مدار فکری آن قرار گرفته اند.

منازعات قومیتی محرک نقشه خاورمیانه جدید

اما چه چیزی باعث شده تا قدرت های غربی و به ویژه استراتژیست های آمریکایی خاورمیانه را محور برنامه های استعمارنو خود قرار دهند. باری در گذشته استعمار براساس قرارداد سایس- پیکو، مرزهای خارومیانه را ترسیم کرد و تا به امروز نیز تا حدودی این مرزها حفظ شده اند، لیکن بار دیگر قدرت های جهانی به دنبال بازطراحی این مرزها هستند. نکته جالب اینجاست که داعش نیز تغییر مرزهای سایس- پیکو را از رسالت های خود دانسته است. به همین منظور باید به پراکندگی قومیت های نژادی و مذهبی و منازعات پی در پی آنها به عنوان اصلی ترین متغیر در افزایش انگیزه قدرت ها جهت اجرایی کردن نقشه های خود توجه داشت.

پراکندگی قومیتی در خاورمیانه

درگیری ها ی قومی درمنطقه فراوان است، به گونه ای که این موضوع به واقعیتی انکار ناپذیر در زندگی مردم منطقه تبدیل شده است. هرچند که اکثر نظام های سیاسی منطقه به شدت سیاست سرکوب و مخفی کردن مشکلات قومی خود را دنبال کرده اند، اما به هر حال مشکلات از طرق مختلفی آشکار می گردد. در نتیجه آشکارا این خطر وجود دارد که درگیری ها، ماهیتی قومی پیدا کنند. تراژدی درگیری فرقه ای و جنگ داخلی تنها در مختص لبنان نیست. هرچند که هویت قومی یکی از هویت های مطرح است که مردم خواستار حفظ و احیای آن اند، با این حال، در چارچوب سیاست های منطقه از اهمیت بسیاری برخوردار است. جنگ های قومی، فرقه ای طولانی در خاورمیانه عمدتا در فاصله ی ۱۹۴۵تا ۱۹۸۹ رخ داده اند، و بیش از هر نوع درگیری محلی، منطقه ای و بین المللی دیگری باعث رنج و عذاب مردم شد و بالاترین در صد مهاجران جهان را از خانه و کاشانه ی خود دور کرد.

در بخش وسیعی از منطقه اعراب سکونت دارند. قومیت عرب وزبان عربی در کشور های عرب منطقه عامل مهمی هستند که آنها را به یکدیگر پیوند می دهندو در عین آنها را از مردم غیر عرب منطقه جدا می سازند. پس از اعراب دو گروه قومی و زبانی دیگر منطقه  فارس ها و ترک ها می باشند که در ایران و ترکیه سکونت دارند. در سطح ملی وجود اقلیت های قومی و مذهبی از آنجایی که می تواند تهدیدی علیه وحدت ملی به حساب آید، توجه دولت هارا به سوی خود جلب می نماید . در کشور هایی که به علت عدم انسجام ملی آسیب پذیر و شکننده اند ، دولت ها بیش از هر چیز بر وحدت ملی تا کید می ورزند. با توجه به نقشه ی  زیر همانطور که ملاحظه می کنیم اصطلاح موزایک خاورمیانه به درستی جلوه گر می شود. بنابراین پتانسیل بسیار گسترده ای برای درگیری در این منطقه وجود دارد که عدم توجه کشور ها به این مقوله می تواند چالش برنگیز شده است و در حال حاضر کانون های بحران فعال شده اند.

پراکندگی مذهبی در خاورمیانه 

در زمان جورج بوش پسر، به کارگیری سیاست عریان نظامی برای تحقق به نقشه خاورمیانه بزرگ پیگیری می شد و حمله نظامی به عراق در سال ۲۰۰۳ در همین راستا قرار می گیرد. از این حمله می توان به عنوان تحریک کننده خصومت های مذهبی و قومیتی در عراق یاد کرد. موقعیت داخلی عراق پیچیده است. ساختار جمعیتی شامل ۶۰ درصد شیعی در جنوب کشور و۲۰ درصد سنی در بغداد ونواحی مرکزی و۲۰ درصد کرد در شمال می شود. کردها از دیرباز به دنبال استقلال از عراق بودند و سنی ها نیز حکومت مرکزی شیعه را برنمی تابند. هر چند با گذشت زمان، سیاست بوش پسر در عراق شاهد تغییراتی در جهت خروج از جنگ عراق بود اما این سیاست در دوران اوباما تکمیل شد و عراق را در بحران تضادهای هنجاریِ قومیتی رها ساخت.

داعش، مجری سیاست خاورمیانه جدیدِ آمریکا

عراق دیگر کشور سابق نبود، نیروهای تروریست از همه جنسی در آن جولان می دادند. هسته های اصلی داعش در دوران حضور جهادگران القاعده به رهبری ابومصعب زرقاوی شکل گرفت. با شروع بیدرای اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، قدرت مانور گروه های تروریستی نیز به تبع آن افزایش یافت. کنترل ها و محدودیت ها به طور مشکوکی از روی تروریست ها برداشته شد و به عنوان ابزاری برای مقابله با دیگر دولت ها به کار گرفته  شدند.

افزایش قدرت گروه های تروریستی در دوران اوباما یک اشتباه سهوی نبود بلکه در راستای ایجاد آشوب در خاورمیانه نه با قدرت نظامی بلکه با نیروهای گریز از مرکز قرار داشت. کاهش هزینه سیاست های خاورمیانه دولت آمریکا که در دوران بوش با مداخله مستقیم به تریلیون ها دلار رسید بود، اینک باید پیگیری می شد و این هزینه ها می بایست از جیب خود کشورهای خاورمیانه خرج می شد.

استراتژیست های آمریکایی و اسرائیلی نقشه خود را برای تسریع در برهم زدن نقشه خاورمیانه پس از عراق در سوریه دنبال کردند. با تضعیف قدرت مرکزی سوریه، در قفس تروریست ها گشوده شد و سوریه به بهشت تکفیری های تروریست تبدیل شد. با افزایش تنش در سوریه، القاعده، شاخه النصره را در عراق راه اندازی کرد و افرادی نیز از شاخه عراق به آن پیوستند، از جمله آن افراد، ابراهیم عواد ابراهیم البدری القرشی السامرائی معروف به ابوبکرابغدادی بود. وی سپس از النصره جدا شد و دولت اسلامی عراق و شام را تاسیس کرد.

داعش هر روز بر قدرت خود می افزود و نیروهای جهادگر خارجی نیز از مرزهای اردن و ترکیه روانه رقه مرکز این خلافت خود خوانده می شدند. نقشه به خوبی پیش می رفت، قسمت های اعظم سوریه در اشغال تروریست ها قرار گرفت. شعارهای قومیت گرایانه داعش در عراق نیز جواب داد و این گروه تروریست وارد خاک عراق شد و در عرض چند ساعت با ۸۰۰ نیرو، دومین شهر بزرگ عراق را به تصرف خود درآورد. درحالیکه کل دنیا از این حرکت برق آسای داعش، انگشت به دهان مانده بودند، آمریکا و غرب تنها نظاره گر تحرکات بودند.

تا به امروز هیچ برنامه و راهبرد مشخصی برای مبارزه با داعش از سوی غرب لحاظ نشده است. زمانی همین کشورها پرچم مبارزه با تروریسم را درجهان عَلم کرده بودند و به هر گروه و کشور یاغی می تاختنند. طالبان و القاعده را در عرض ۲۴ ساعت از مراکز شهری افغانستان به کوهستان های تورابورا عقب راندند. اما افسار داعش را در خاورمیانه و شمال آفریقا رها کرده اند تا به یاغی گری اش ادامه دهد.

مبارزه دروغین ائتلاف به رهبری آمریکا با گروه های تروریستی و به ویژه داعش در عراق و سوریه، به طور مکرر ثابت شده است. گروه های تروریست به راحتی حفاظ امنتی و نظامی شهرها را در هم می شکنند، مراکز دولتی و پلیس را تسخیر می کنند، فوج فوج انسان های بیگناه را سلاخی می کنند و در همان حال با تثبیت و استحکام مواضع خود به پیشروی در شهرهای جدید ادامه می دهند. قدرت این گروه ها با توجه به کمبود منابع مالی و نظامی باید بسیار زودتر تحلیل می رفت اما این مهم اتفاق نیفتاده است، چرا که به خزانه کشورهای عرب خلیج فارس وصل هستند و هیچ محدودیتی برای استفاده از آن ندارند.

شروع تجزیه از عراق و سوریه

آمریکا در زمان اشغال شهرها و استان های عراق مانند صلاح الدین، الانبار، سامرا و تکریت توسط داعش، هیچ اقدامی را پیش از هجوم تروریست ها انجام نداد درحالی که داعیه رهبری ائتلاف علیه داعش را یدک می کشید و در صورتی که کمک های به موقع تهران نبود، بغداد به اشغال تروریست ها در می آمد. در تازه ترین اتفاق نیز الرمادی مرکز الانبار به اشغال داعش درآمد بدون اینکه این گروه تروریستی با مقاومت قابل ملاحظه ای روبه رو شود. طبق گزارش های رسیده از عراق، به رغم درخواست های بسیار مقامات ارتش این کشور از آمریکا برای حمایت هوایی سریع از مدافعان رمادی، واشنگتن خیلی دیر اقدام کرد.

این مسئله چندان تعجب آور نبود و در حقیقت، با الگوی رفتاری آمریکا که پیشتر در دیگر مناطقی همچون موصل، کوبانی و تکریت مشاهده شده بود، همخوانی داشت. به رغم درخواست گسترده برای استفاده از قدرت نظامی آمریکا برای «کاهش قدرت و نابودی کامل» تروریست های داعش، باراک اوباما به طور قابل توجهی در عمل به تعهداتش کوتاهی کرد و سوالاتی را در مورد انگیزه ها و تمایلات حقیقی آمریکا پیش آورد.

در چند روز گذشته، رسانه های آمریکایی و برخی از سیاستمداران از «راهبرد شکست خورده» اوباما در مقابله با تهدید داعش انتقاد کردند؛ اما در هیچ یک از این انتقادها این سوال مطرح نشد که آیا کاستی های آشکار این راهبرد، عمدی و خود خواسته هستند و با سیاست کلی آمریکا در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس در فراهم کردن زمینه برای تکه تکه شدن کشورهای منطقه همچون عراق و سوریه و حفظ سلطه و برتری پیشین آمریکا، ارتباط دارند؟! آیا راهبرد آمریکا در باز گذاشتن مسیر تروریست ها در ایجاد هرج و مرج در منطقه در راستای نقشه جدید خاورمیانه قرارد ندارد؟!

از این رو، اختلاف فزاینده ای میان سیاست های اعلام شده آمریکا در مقابله با داعش و سیاست هایی که این کشور به اجرا می گذارد، وجود دارد؛ سیاست های اجرایی در مقابله با داعش به شدت کاستی دارد و بدتر از آن، نشان دهنده نوعی ابهام داخلی در مورد مقاصد آمریکا در مورد داعش و همچنین مقاصد دیگر اعضای «ائتلاف» است؛ ائتلافی که از سپتامبر گذشته به تدریج تحلیل رفت و از حدود ۲۰ کشور به تعداد انگشت شماری کاهش یافت. برخی از اعضای محلی این ائتلاف، منظور کشورهای عربی عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند، به اندازه ای مشغول حمله به حوثی های شیعه در یمن بودند که فرصت تمرکز بر داعش را نداشتند و این در حالی بود که آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد به درستی هشدار داد جنگ در یمن «مسیر را برای داعش» هموار می سازد.

مسیر سوم جو بایدن برای سیاست خاورمیانه ایِ آمریکا

برای اینکه به طور واضح و مشخص به راهبرد دولت اوباما پی ببریم باید به جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا رجوع کرد. وی طراح دوباره نقشه خاورمیانه جدید است. طراحی دوباره نقشه خاورمیانه، از بعد حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر مطرح بوده ولی اولین بار جو بایدن بود که این طرح را در سال ۲۰۰۶ در اوج جنگ عراق پیش کشید. بایدن که آن زمان رئیس کمیته سیاست خارجی سنای امریکا بود در یادداشتی در نیویورک تایمز نوشت که راه حل بحران عراق، تقسیم آن به سه منطقه خودمختار کرد نشین، شیعه و سنی است. حالا که بایدن معاون اوباما شده، ایده‌های او برای تجزیه عراق با صدای رساتری شنیده می ‌شود.

بایدن درطرح خود با عنوان «مسیر سوم» مطرح کرد که برای مهار جنگ در این کشور باید مدل بوسنی را پیاده کرد تا امریکا با طراحی صلح دیتون، اقوام نژادی را از یکدیگر جدا کند. بایدن می ‌گفت بخش مهمی از طرح تقسیم عراق، عقب کشیدن بخش عمده نیروهای امریکایی از این کشور تا سال ۲۰۰۸ و باقی گذاشتن تعداد اندکی نیروهای ضربتی است. طرح بایدن در دوره بوش عملی نشد ولی باراک اوباما بعد از ورود به کاخ سفید، بخش مهمی از این طرح را که مربوط به خروج نیروهای امریکایی از عراق و باقی گذاشتن شماری اندک بود تا پایان دسامبر ۲۰۱۱ عملی کرد.

حالا در شرایطی که خاورمیانه از عراق تا سوریه، لبنان و یمن درگیر بحرانی کم سابقه شده، زمزمه‌های اجرای غیر مستقیم طرح بایدن بیشتراز هرموقع دیگری به گوش می‌رسد. بند ۱۲۲۳ لایحه دفاعی سال [۳]۲۰۱۶ که در کنگره امریکا طراحی شده، به دولت امریکا اجازه می‌دهد برای مبارزه با داعش در عراق، به جای کمک به دولت العبادی، کمک‌های خود را به طور مستقیم به پیشمرگ‌های کرد و قبایل سنی ارائه کند.

 در لایحه دفاعی سال قبل، دولت امریکا می‌توانست به دولت مرکزی عراق کمک نظامی کند ولی بند تعدیل شده ۱۲۲۳ می‌گوید: «این بخش وزارت دفاع امریکا را مجاز می‌کند ۷۱۵ میلیون دلار در سال مالی ۲۰۱۶ در قالب مساعدت به ارتش و دیگر نیروهای امنیتی عراق یا (نیروهای) مرتبط با آنان یا دیگر نیروهای بومی مرتبط با حکومت جمهوری عراق از جمله کرد‌ها و نیروهای امنیتی قبایلی یا دیگر نیروهای امنیتی بومی با مأموریت امنیت ملی فراهم نماید. به علاوه این بخش مستلزم این است که چیزی کمتر از ۲۵ درصد این مبلغ برای مساعدت مستقیم به پیشمرگ‌های کرد، نیروهای امنیتی قبایل سنی دارای مأموریت امنیت ملی و همچنین گارد ملی سنی عراق خرج نشود.»

این تقسیم بندی در بودجه دفاعی آمریکا درست بر اساس نقشه خاورمیانه جدید و تبدیل عراق به سه بخش مجزای کرد، سنی و شیعی طراحی شده است. اما خاورمیانه جدید با کشورهای کوچک و ضعیف، بیشترین نفع را برای چه کسانی دارد؟ به طور مشخص، صهیونیست ها بیشترین نفع را از آن خواهند برد، درحالیکه خود طراحان و مجریان اصلی آن نیز هستند. اسرائیل دیگر خود را در محاصره کشورهای قدرتمند اسلامی نخواهد دید. کشورها براساس قومیت تقسیم شده اند و باید سال ها به دنبال دولت – ملت سازی و تحکیم مرزهای جدید باشند. رویایی که در تلاآویو به انتظار تحقق آن نشسته اند و کشورهای منطقه نیز ناآگاهانه در این مسیر مسموم گام بر می دارند.

مقاومت تنها راه خنثی سازی طرح خاورمیانه جدید 

با شعله ور شدن آتش درگیری های تروریستی در منطقه، این اسرائیل است که هیچ ضربه ای و تهدیدی متوجه آن نشده است و حتی نیروهای زخمی گروه های تروریست توسط پزشکان اسرائیلی مداوا می شوند تا پس از درمان به سوی جبهه های نبرد علیه ثبات و امنیت کشورهای مقاومت رهسپار شوند.

به نظر می رسد تنها راهکار موجود در مقابله با اجرایی شدن طرح خاورمیانه جدید، طرح مقاومت در منطقه باشد. محور مقاومت با صرف هزینه های بسیار توانسته تنها سدی باشد که در مقابل تروریست های تکفیری قرار گرفته و آنها را شهر به شهر به عقب براند. همانطور که اشاره شد اگر تدبیر و حضور به موقع ایران در کمک به دولت عراق نبود، داعش بغداد را نیز تصرف کرده بود. در سوریه، عراق و یمن، نیروهای مقاومت از حزب الله لبنان گرفته تا انصارالله یمن، در حال خنثی کردن نقشه شوم آمریکایی – صهیونیستی خاورمیانه جدید هستند. سید حسن نصرالله در تازه ترین اظهارات خود عنوان کرده که جنگ را تا درهم شکستن استخوان تکفیری ها ادامه خواهند داد: "در گذشته گفتیم که باید در سوریه باشیم و همچنان واجب است در آنجا باشیم و امروز هم هرگز اجازه نمی‌دهیم تکفیری‌ها و حامیانشان طرح خود را به سوی لبنان امتداد دهند. امروز می‌گویم درهر جایی و مکانی که لازم باشد با چشم‌هایی باز و بدون اینکه از طرفی اجازه بگیریم، می‌جنگیم و از هم اکنون هرگز سکوت نخواهیم کرد زیرا برگ‌های قوی زیادی در اختیار داریم که هنوز از آن‌ها در نبرد با تکفیری‌ها استفاده نکرده‌ایم."[۴]

تغییر مسیر سیاست خارجی امریکا باعث شده ثبات مبتنی بر مرزهای سنتی اولویت پایین تری برای سیاست خارجی امریکا داشته باشد، در نتیجه ایالات متحده با دست باز تری از طرح‌های مربوط به تقسیم در خاورمیانه حمایت خواهد کرد. طی یک سال اخیر، به خصوص بعد از صعود داعش در عراق، شمار کارشناسانی که معتقدند طرح‌های تقسیم عراق و در سطحی گسترده تر، خاورمیانه در مسیر سیاست خارجی امریکا قرار گرفته، به میزان قابل توجهی افزایش پیدا کرده است.

جفری گلدبرگ نویسنده و خبرنگار مجله اتلانتیک و خالق کتاب "زندانیان: داستان دوستی و ترور" در مقاله ای با عنوان نقشه جدید خاورمیانه به طور گویایی به راهبرد آمریکا در قبال کشورهای منطقه اشاره می کند: "زمانی که ما برای روی آماده سازی نقشه همراه مقاله کار می کردیم، توهم و اغراق را کنار گذاشتیم. با این حال وقتی که امروز به آن می نگریم اصلا خیالی به نظر نمی رسد. ما تقسیم سودان به دو کشور را پیش بینی کرده بودیم. (اگرچه آنچه را که امروز سودان جنوبی می نامند، "سودان جدید" نام نهادیم.) ما "حزب اللهستان" را در بخشی از لبنان ایجاد کردیم که عملا امروز وجود دارد. شمال حزب اللهستان در کنار سواحل مدیترانه در سوریه "جمهوری علوی" قرار دارد. این یکی از نتایج نیمه قابل قبول کوتاه مدت جنگ سوریه به رهبری بشار اسد است. همچنین در نقشه ما، سوریه مناطقی را به "دروزستان" واگذار می کند که در مناطق نزدیک به مرزهای "اردن کبیر" قرار دارد. البته عراق هم به کشور تقسیم شده است و کشور کردستان کنترل مناطق کردنشین ترکیه را هم به دست گرفته است. یکی از الحاقات نیمه هوشمندانه به این نقشه – منطقه خودمختار بدون ها – است؛ چیزی که می توانست پیش از کودتای نظامی اخیر مصر و نقشه ارتش مصر برای حفظ صحرای سینا از قبایل جهادی در شبه جزیره سینا در آن منطقه تکمیل شود. من در آن مقاله منتقد بسیار جدی غرور امپریالیستی بودم که محرک تقسیم بندی سایکس-پیکو خاورمیانه توسط بریتانیایی و فرانسوی ها بود. اما با این حال به نظرم چینش سایکس-پیکو سهوا مترقی بود. سازندگان خاورمیانه جدید مردمی از اقوام مختلف و اعتقادات متنوع (و یا جریان ها مختلف از یک مذهب) را در کشورهایی که قرار بود مدرن، چندفرهنگی و چندفرقه ای باشند قرار دادند. کتمان حقیقت است که بگوییم خاورمیانه جایی نیست که چنین آزمایش هایی در آن موفق نشان داده است. فکر نمی کنم ارزش داشته باشد که سرمایه های امریکا و از آن مهمتر حیات امریکایی ها را برای اینکه عراق را یک کشور واحد نگه داریم به خطر بیاندازیم. البته مهم است که در طرح هایی که از ایجاد پایگاه های دائمی جهادی ها ممانعت می کند سرمایه گذاری کنیم و ایالات متحده باید در این مورد هوشیار باشد، هوشیارتر از چیزی که تا به حال بوده است. اما این که عراق باید کشور واحدی باقی بماند چون باید بماند عاقلانه به نظر نمی رسد."[۵]