امروز قاتلان زهرا به سزای عملشان می رسند ،خواب باچشمانم بی گانه شده ساعت نزدیک شش صبحه و من هنوز بیدارم ،شاید تا ساعاتی دیگر همه چیز تمام شود و قصاص صورت بگیرد ،در این ساعت زندگی هست ،نفس،صدا، ترس،عشق،سرما،سکوت،اشک،آه…..هست ولحظاتی بعد دیگر هیچ….!!!

امروز قاتلان زهرا به سزای عملشان می رسند ،خواب باچشمانم بی گانه شده ساعت نزدیک شش صبحه و من هنوز بیدارم ،شاید تا ساعاتی دیگر همه چیز تمام شود و قصاص صورت بگیرد ،در این ساعت زندگی هست ،نفس،صدا، ترس،عشق،سرما،سکوت،اشک،آه…..هست ولحظاتی بعد دیگر هیچ….!!!

به گزارش سرویس اجتماعی انعکاس بناب، ثریا عزیزی در یادداشتی نوشت:

می خواهم گریه کنم…

می خواهم گریه کنم اما نمی دانم برای زهرا بگریم که نیست ،یا برای تو که بالای داری بغض گلویم را می فشارد اشک از چشمانم جاری می شود اما نمی دانم این اشک ها برای تو ست یا برای زهرا، نمی دانم به تو فکر کنم که از طناب آویزانی یا به دخترک کوچک و معصوم و بی گناه که نشکفته پژمرد، میخواهم گریه کنم اما نمی دانم برای دل سوخته مادر زهرا گریه کنم یا برای مادران شما که بی هیچ گناهی باید به بدترین شکل ممکن مجازات شوند، چه مجازاتی بدتر از پرپر شدن فرزند برای مادر وجود دارد آن هم به این شکل:بی گناه کشته شدن و گناه کار بودن و بالای دار رفتن.

اما برای یک مادر چه فرقی میکند،در هر صورت جگرگوشه اش از او جدا می شود،زهرا رفت و مادرش ماند؛ مانده با هزار حسرت و آه، مانده با ناباورانه ترین حس، حس نبودن تو نشنیدن صدای تو، حس نبودنت زهرا سر سفره، جای خالی و رختخواب خالی ات، دیگر نیستی تا بوسه بارانت کند، دیگر نیستی تا بدرقه مدرسه ات کند دیگر نیستی ….آه که دیگر نیستی.

۱۸۱۴۰۳_۳۶۴

آیا می شود بخشید؟!!،حتی نمیتوانم جرات پرسیدن این سوال را از مادر زهرا به خودم بدهم !!! من هم مادرم !از خودم می پرسم می توانی ببخشی؟ ،بی هیچ مکثی میگویم نه!!!چون وقتی خودم را جای مادر زهرا می گذارم حس میکنم اصلا زنده می ماندم که به بخشیدن یا نبخشیدن فکر کنم ، اگر هم زنده می ماندم مطمئنا دیوانه میشدم و یک دیوانه هم هرگز نمیتواند به بخشیدن یا نبخشیدن کسی فکرکند، دل مادر زهرا خون است ،خون….دل مادران آنهایی هم که  بالای دار هستند هم خون است، اینجا تنها بی گناه زهرا نیست ،گناه این مادران چیست که باید اینگونه شکنجه شوند با زخمی عمیق تا آخرین لحظه عمر باید بسوزند و بسازند، میخواهم گریه کنم برای خودم ،برای مادر زهرا و برای مادران آنها که طناب دار بر گردنشان بوسه زد جایی که شاید بوسه گاه مادرشان بود.

می گریم برای نبایدها ،برای ای کاش ها ، برای  شاید ها و اگرها و اما ها می گریم …..می گریم.

نگارنده: ثریا عزیزی