پس از پیروزی عملیات نبل الزهرا شهید سلیمانی سردار حق بین را مجاب کرده بود که این عملیات را به عنوان یک اتفاق و تئوری که عملیاتی شده در قالب کتاب منتشر کند.

به گزارش انعکاس به نقل ازخبرگزاری مهر فرهنگ و اندیشه- رضا شاعری: ۵۷ سال پیش در روستای صیقل بنه بارکوسرا از توابع شهرستان لنگرود استان گیلان به دنیا آمد. جنگ که شروع شد مثل هم سن و سال‌هایش به خیل رزمندگانی پیوست که می‌خواستند از تمامیت ارضی ایران اسلامی دفاع کنند. خیلی زود با توجه به همت بلند و نبوغ نظامی‌اش در میان بچه‌های خطه سرسبز شمال گل کرد و به عنوان فرمانده گروهان، فرمانده گردان و در آخر افتخار خادمی و فرماندهی لشکر ۱۶ قدس گیلان را به دست آورد. پس از جنگ تحمیلی در مقاطع مختلف برای بازگشایی راه‌ها در هنگامه برف و بوران و… در خط مقدم خدمت‌رسانی به هم استانی‌هایش بود.

سال‌ها بعد در دهه ۹۰ با ظهور لشکر تروریست‌های تکفیری در سوریه و عراق، به سرزمین شام سفر کرد تا رکاب سردار دل‌ها و با یاری همرزمانش «فرمانده فاتح نبل الزهرا» شود. آزادسازی ای که مردمان مظلوم این شهرها را از محاصره ناجوانمردانه و پنج ساله تکفیری‌ها نجات داد. چند سطر بالا تیترهایی از خدمات «سردار شهید، محمد علی حق بین» فرزند دیار میرزا کوچک خان جنگلی است. از «سردار شهید محمد علی حق بین» سه فرزند، دو دختر و یک پسر به یادگار مانده است.

در این مصاحبه پای صحبت‌های امیر مصطفوی از رزمندگان گیلانی که قریب دو دهه این‌شهید را درک کرده است، نشسته‌ایم. در این مصاحبه برشی از شخصیت، خدمات و زندگی و زمانه شهید حق بین از دریچه نگاه این رزمنده مدافع حرم به تصویر کشیده شده است.

***

از سال ۱۳۸۱ در لشکر ۱۶ قدس با سردار حق بین آَشنا شدم. در آن ایام مسئولیت خدمات رفاهی کارکنان را بر عهده داشتم، مشکلات مادی کارکنان توسط سردار به من ارجاع داده می‌شد، گاهی ساعت ۱۲ شب برای حل مشکلات همکاران با من تماس می‌گرفت و موضوعات و مسائل همکاران را پیگیری می‌کرد. بارها پیشامد از بودجه‌ای که سازمان در حوزه رفاهی اختصاص داده بود، چیزی باقی نمی‌ماند، چندین بار شاهد این بودم که حاج آقای حق بین از درآمد شخصی خود به کارکنان کمک کردند.

* مدیر شجاع در صحنه نبرد

این شهید والامقام عمری را عزتمندانه و شرافمندانه زندگی کردند، ایشان در همه حال دغدغه حل مشکلات نیروها را داشت، شهید حق بین، مدیری شجاع در صحنه‌های نبرد بود، اینجانب چندین دوره توفیق داشتیم که در سوریه همراهشان باشم. به سردار حق بین می‌گفتم، همیشه فکر می‌کردم؛ فرماندهی نیرو در میدان کار ساده ای است، اما وقتی در صحنه نبرد قرار گرفتیم، متوجه شدم افراد انگشت شماری در منطقه توان فرماندهی نیروها در مقابل هجمه‌های داعش، جبهه النصره و احرار الشام و… را دارند. با اینکه فشار کار زیاد بود، این فرمانده عزیز در آن ایام با خونسردی کامل نیروها را مدیریت می‌کردند. با وجود اینکه جوان‌تر بودم، احساسم این بود که با این حجم از گرفتاری، من نمی‌توانم نیروها و اتفاقات پیش آمده را مدیریت کنم.

سردار حق بین پیش از عملیاتی به برخی از فرماندهان می‌گفت اگر جلو رفتید و شهید شدید اجر شهادت را ندارید. چون شما وظیفه هدایت نیروها را بر عهده دارید، از ۵ نفر فرمانده همراه آقای حق بین ۳ نفرشان جانباز شد. در بیمارستان گفتم حاجی گفته اگر اینجا شهید شوید اجر شهادت نداریدها…در جواب به من گفتند آقای حق بین از ما جلوتر بود از ما چه توقعی داشت؟

* رمز عملیات نبل الزهرا

در عملیات نبل الزهرا حاج قاسم دستور داده بود، فرماندهان میدانی در هنگامه عملیات برای هدایت میدانی نیروها در دل میدان حضور نیابند، این دستور به جهت آن بود که مبادا حین عملیات فرماندهان مجروح شوند، تا مبادا نقصانی برای هدایت نیروها در بحبوحه عملیات رخ دهد. اما با همه این حال شهید حق بین در خط مقدم جبهه نیروها را هدایت می‌کرد. سردار حق بین به حضرت زهرا (س) ارادت ویژه ای داشتند، رمز عملیات نیز یا فاطمه الزهرا (س) بود، هنگام اعلام رمز عملیات در فاصله کوتاهی از سردار ایستاده بودم و البته بیسیم هم داشتم.

سردار حق بین وقتی رمز عملیات را می‌خواستند در پشت بیسیم به رزمندگان مقاومت اعلام کنند، کلمه یا فاطمه الزهرا (س) را به خاطر بغض نتوانستند به طور کامل در کلام شان ادا کنند. این سردار دلاور روی نام زهرا (س) بغض کرد در هنگام اعلام رمز عملیات این اتفاق، انقلابی در میان رزمندگان ایجاد کرد و همه بچه‌ها اشک‌های شان جاری شد، نیروهای مقاومت در آن عملیات از سه محور به خط زدند همه رزمندگان همین احوال را داشتند. معتقدم این اتفاق و انقلاب روحی در میان رزمندگان از خلوص نیت شهید حق بین نشات می‌گرفت.. پس از پایان موفقیت آمیز عملیات حاج قاسم گفتند: «در این عملیات درب ۴ ساله خیبر شکسته شد.»

* دست‌های با اخلاصی که صورت صاحبش را پوشاند

معتقدم این پیروزی از خلوص نیت و هوش وافر در فرماندهی سردار حق بین بود، وقتی وارد شهر نبل الزهرا شدیم رزمندگان حاجی حق بین را روی دوششان گرفتند. اکثر تصاویری که از سردار در آن روز منتشر شده روی دوش رزمندگان قرار دارد و دستش روی صورتش است، حاجی مدام می‌گفت من کاره‌ای نبودم، رزمندگان لشکر زحمت کشیده اند، آنها پیروز میدان هستند. می‌گفت من را از روی دوشتان پایین بیاورید.وقتی دید بچه‌ها به حرفش گوش نمی‌کنند دستش را روی صورتش قرار داد، چون بچه‌های عکاس و… مشغول مستندسازی بودند؛ آقای حق بین، دستش را روی صورتش گذاشت.

حاج قاسم در عملیات‌های حساسی که نگاه راهبردی به آن بود برای راهبری و هدایت فرماندهان و ارتقا روحیه رزمندگان در منطقه حضور می‌یافت. ایشان برای عملیات نبل الزهرا هم در کنار سردار حق بین حضور داشتند تا قوت قلبی برای بچه‌ها باشد. البته به خاطر مسائل حفاظتی کسی از حضورشان مطلع نمی‌شد. قرار بود حاج قاسم در سرآغاز عملیات رمز شروع عملیات را در پشت بیسیم به رزمندگان اعلام کند، خب به خاطر اینکه ۴ سال این منطقه در اشغال نیروهای تروریستی بود فشار زیادی بر روی شهیدان سلیمانی و حق بین بود. شهید سلیمانی قصد داشتند خودشان رمز عملیات را از پشت بیسیم اعلام کنند. اما به خاطر حضور چند روزه ایشان در منطقه، شناسایی و بررسی جوانب عملیات و جلسات پی در پی که گاه تا اذان صبح به طول می‌انجامید، چند ساعت مانده به شروع اعلام فرمان عملیات، استراحت کرد تا در شروع عملیات فرمان را خودشان صادر کنند.

* لبخند رضایت حاج قاسم

حاجی از فرط خستگی و فشار کار در روزهای گذشته خواب بود، آقای حق بین فرمان عملیات را خودش صادر کرد. بعد از ساعات اولیه عملیات چهار یا پنج صبح بود که حاج قاسم را در خط عملیات دیدم. در آن ساعات شاهد خستگی فراوان این فرماندهان، این دو شهید عزیز بودم. با وجود خستگی زیاد، آقای حق بین با خونسردی کامل مسائل و اقدامات صورت گرفته را برای حاج قاسم تشریح می‌کرد. لبخند رضایتی در لبان حاج قاسم نقش بست.

حاج قاسم در عملیات بوکمال گفته بود هر جا آقای حق بین باشد من خیالم راحت است. این لبخند رضایت حاکی از اشراف وی در میدان عملیات بود. آقای حق بین در هسته آخر آن عملیات موثر بود.

تنها شهید عملیات آزادسازی نبل الزهرا آن هم پس از پایان عملیات حامد کوچک زاده بود، این شهید عزیز یک روز بعد از عملیات آزادسازی به شهادت رسید. همه فرماندهان و خود شهید حق بین هم بعد پیروزی گفتند برای شکستن این خط تصور می‌کردیم با توجه به موانع و استحکامات دشمن برای پیروزی حداقل ۲۰ تن از رزمندگان مان شهید می‌شوند. اما بحمدالله به قدری عملیات خوب و موفقیت آمیز بود که در حین عملیات شهید ندادیم.

* اگر اینجا شهید شوید، اجر شهادت ندارید

سردار حق بین پیش از عملیاتی به برخی از فرماندهان می‌گفت اگر جلو رفتید و شهید شدید اجر شهادت را ندارید. چون شما وظیفه هدایت نیروها را بر عهده دارید، از ۵ نفر فرمانده همراه آقای حق بین ۳ نفرشان جانباز شد. در بیمارستان همراه این عزیزان بودم، گفتم حاجی گفته اگر اینجا شهید شوید اجر شهادت نداریدها… بچه‌ها در جواب به من گفتند آقای حق بین از ما جلوتر بود از ما چه توقعی داشت؟

پس از پیروزی عملیات نبل الزهرا شهید سلیمانی سردار حق بین را مجاب کرده بود که این عملیات را به عنوان یک اتفاق و تئوری که عملیاتی شده در قالب کتاب منتشر کند. خاطرم هست که برای تالیف این کتاب اقدام کردند اما نمی دانم این کار به اتمام رسید یا نه

همه رزمندگان و فرماندهان میدانی برای اراداتی که به حاج قاسم داشتند، وقتی می‌دیدند حاج قاسم در میدان حاضر می‌شود، در عملیات‌ها مخلصانه از جان می‌گذاشتند، راضی نبودند حتی خش به صورت حاج قاسم بیفتد. حالا وقتی سردار حق بین با تاسی از فرمانده دلاورش حاج قاسم در دل میدان حضور می‌یافت، همه فرماندهان و نیروها شجاعت و روحیه شان تقویت می‌شد با خود می‌گفتند وقتی فرماندهان ارشد ما در دل میدان هستند ما هم باید با جان و دل، هم پای آنها حرکت کنیم.

* دوره، دوره جوان هاست

همان طور که می‌دانید شیوه‌های جنگ در گذر زمان بروز رسانی می‌شود، وقتی می‌خواستیم طراحی برای عملیات انجام دهیم، جمعی از رزمندگان که جوان‌تر بودیم به شوخی به آقای حق بین می‌گفتیم سردار الان دوره دوره جوان هاست، خب ایشان در ۸ سال دفاع مقدس از فرمانده گروهان تا فرمانده تیپ مسئولیت داشتند. داعشی ها شیوه‌های نوین جنگی و حربه‌های جدیدی برای ارعاب نیروهای مقاومت استفاه می‌کردند. مثلاً در دفاع مقدس شاهد عملیات انتحاری نبودیم. انتحاری شیوه‌های جدیدی برای ایجاد رعب و وحشت در میان رزمندگان خط مقدم مقاومت بود که بتوانند به راحتی خط را بشکنند.

* فرمانده صاحب نظر

هنگام طراحی عملیات بعضاً در طراحی عملیات میان فرماندهان اختلاف نظر و سلیقه بود، مخصوصاً این اختلاف در شیوه اجرای عملیات با شهید جعفرنیا مشاهده می‌شد، به شوخی در همان جلسات به ایشان می‌گفتیم حاج آقا دیگه دوره ما جوان هاست و شیوه‌های جنگ جدید شده است. این مزاح‌ها هم برای تلطیف فضا در حین کار انجام می‌شد. اما خب ایشان در کار نظامی به لحاظ تکنیکی، تاکتیکی و راهبردی واقعاً صاحب نظر و سوار کار بود،

به ایشان می‌گفتیم شما از سه جناح به دل دشمن می‌خواهید بزنید با توجه به پراکندگی نیرو، عمده قوا ضعیف می‌شود. بنابراین از دو جناح عملیات کنید که قدرت نیرو مضاعف شود، ایشان برای همین دیدگاه ما هم استدلال‌هایی می‌آورد که اگر از دو جناح به دل میدان بزنید این جناح سوم ضعیف است و دشمن از این نقطه امکان دارد به ما ضربه وارد کند. پس از شنیدن استدلال‌های ایشان می‌دیدیم بله در حقیقت صحنه همین گونه است.

* شهیدسلیمانی گفت طراحی عملیات نبل الزهرا را کتاب کنید

بروز رسانی ایشان در دانش نظامی باعث شده بود از او فرمانده ای صاحب نظر شاهد باشیم. پس از پیروزی عملیات نبل الزهرا شهید سلیمانی سردار حق بین را مجاب کرده بود که این عملیات را به عنوان یک اتفاق و تئوری که عملیاتی شده در قالب کتاب منتشر کند. خاطرم هست که برای تالیف این کتاب اقدام کردند اما نمی دانم این کار به اتمام رسید یا نه. نمی دانم در جلسه فرماندهان ارشد حاج قاسم با آقای حق بین چگونه مصاحبت و شوخی ای داشتند اما در جلساتی که ما هم امکان حضور داشتیم، حاج قاسم احترام خیلی زیادی برای آقای حق بین قائل بود. شهید سلیمانی در برخی از جبهه‌ها با فرماندهان ارشد با سختی و استحکام خاصی حرف می‌زد. (بد صحبت نمی‌کردند، با اقتدار برخورد می‌کردند) اما برای شهید حق بین احترام خاصی قائل بودند. مثلاً همان شهید پاشاپور هم از فرماندهان نزدیک حاج قاسم بودند و در آن فیلم نوع برخوردشان را مشاهده کردید.

* خیلی‌ها مجاهد بودند، اما مجاهد نماندند

حاج قاسم وقتی داشت انگشترش را در دست آقای حق بین می‌گذاشت در همان هنگام دست سردار حق بین را بوسید. فیلمش را بچه‌های لشکر حتماً دارند. عرضم این است خیلی‌ها مجاهد بودند اما مجاهد نماندند، رهبر انقلاب با آن عظمت بارها در خصوص حاج قاسم گفتند ایشان شهید زنده است و آقا با یک بینشی این مطلب در کلامشان جاری شد. یعنی ایشان حاجی را بیمه کرده بود، اگر خدای ناکرده قدم اشتباهی از شهید سلیمانی عزیز سر می‌زد آن را به رهبر معظم انقلاب نسبت می‌دادند که این همانی بود که شما گفتید شهید زنده است.

وقتی حاج قاسم دست شهید حق بین را می بوسد انگار عاقبت بخیری او را دیده که این اقدام را در میان جمع انجام داد و دست آقای حق بین را بوسید.

* جعفرنیا علمدار سردار حق بین

وقتی شهید جعفرنیا شهید شد آقای حق بین گفت من علمدار لشکرم را از دست دادم. من خودم وقتی این جمله را شنیدم خیلی اشک ریختم. می‌خواهم عرض کنم، با شهادت سردار حق بین ستون خیمه جبهه مقاومت بچه‌های گیلان شکست، باید جوان‌های مجاهدی از خطه گیلان با همان غیرت و شرف همت کنند و ستون این خیمه را ترمیم کنند. تصورم این است که سال‌ها طول بکشد.

* مهربانی اش را که دیدند، آرام شدند

سال‌ها به خاطر نوع شغلم به سردار حق بین نزدیک بودم و در اکثر جاهای که برای سخنرانی‌ها و مراسم‌ها همراهشان بودم. در یکی از وقایع دی ماه ۹۶ به عنوان محافظ همراه سردار بودم، از همان بچه‌هایی که در خیابان بودند چند نفر سردار را که لباس شخصی پوشیده بود را شناختند، جوان‌ها آمدند نزدیک و با او گرم صحبت کردند، گفتند می‌شود با شما عکس بگیریم؟

گفتم حاجی این جوان‌ها همان‌هایی بودند که کمی بالاتر شلوغ می‌کردند، ایشان در پاسخ گفت اشکال ندارد الان یک مسئولی را دیدند خب بگذار با او راحت باشند. وقتی آن جوان‌ها که حدوداً ۲۰ نفر بودند، برخورد گرم سردار را دیدند آرام شدند.

* راه را باز کنید

در سال‌های دهه ۹۰ دو برف سنگین در استان گیلان داشتیم همه شهرهای استان گره ترافیکی رخ داده بود. در برف اولی من خودم همراهشان بودم واقعاً حجم گرفتاری سنگین بود.

آقای حق بین شاید فاصله ۱۵ کیلومتر جاده را پیاده آمدند تا جاده را برای ماشین‌های در راه مانده باز کنند. در حالی که می‌شد بچه‌های مهندسی را بفرستند. خب چهره حاجی به گونه‌ای رسانه‌ای نبود که همه مردم ایشان را بشناسند. به یک روستایی در مسیر رسیدیم، افرادی جلوی لودر و بلدوزر به بچه‌های سپاه می‌گفتند مسیر روستای ما را باز کنید. خب در همین حین ما به جمع روستایی‌ها و بچه‌های سپاه رسیدیم، سردار خودش را اصلاً معرفی نکرد، جویای مسئله شد، یک آقای جا افتاده‌ای رو به سردار گفت من مادرم به شدت مریض است و خواهش کرد مسیر را برایشان باز کنیم، آقای حق بین گفت به خاطر احترام به این مادر و این پسر غیرتمند که تا اینجا خودش را رسانده، حتماً این کار را انجام دهید. بچه‌ها راه را باز کردند. حقیقتش فقط باید جاده اصلی را باز می‌کردیم و راه‌های فرعی و روستایی را نیروهای امداد و شهرداری باید باز می‌کردند، با دستور سردار حق بین، بازگشایی این مسیر هم توسط همکاران ما انجام شد. می‌گفت به خاطر آن پیرزن و این مسیری که این مرد آمده باید دلشان را شاد کنیم.

در کار خیر، در همدلی و پرداخت بسته‌های معیشتی به افراد نیازمند، سردار خیلی موثر بود و نام و نشانی از خودشان هم نبود.

* وقتی خبر شهادت جعفرنیا را شنید

شهید جعفرنیا در عملیات خلسه به شهادت رسیدند. در این عملیات ما به عنوان نیروهای پدافند به همراه لشکرهای دیگر مثل فاطمیون و زینبیون در خط حضور داشتیم. این شهید عزیز فرمانده گردان و از رزمندگان تکاور بود و از همین رو روحیه جوانمردی و شجاعتش باعث شده بود که رزمندگان لشکر به او ارادت ویژه ای داشته باشند. وقتی خبر شهادت جعفرنیا را شنیدیم همه بچه‌ها روحیه شان شکست، به طوری که هیچکس گلوله‌ای شلیک نمی‌کرد.

وقتی آقای حق بین به جمع ما رسید، تصور می‌کردم با شنیدن این خبر خودش هم متاثر می‌شود، اما در آن لحظات سخت با اقتدار به نیروها و به خود من گفت: «بلند شید، اینجا و الان جای عزاداری نیست.»با وجود خستگی‌ها و جراحت‌ها در ایام ماه مبارک همیشه روزه داشت، به جرات می‌توانم بگویم بارها هنگام افطار اتفاق بدی رخ می‌داد و سردار باید می‌رفت. نمی دانم اصلاً فرصت می‌شد در ماشین غدایی تناول کند یا نه…

* تبادل آتش در فاصله ۲۰ متری با داعش

یک بار بعد از ۱۳ روز از میدان برای استحمام برگشته بود اما در همان هنگام دشمن پاتک زد و دوباره با همان لباس‌ها به خط برگشت، تصمیمات به موقع ایشان در صحنه نبرد عالی بود و جنگ را بروز مدیریت می‌کردند. در سوریه جنگ همانند دفاع مقدس نبود که نیروهای خودی و دشمن در یک جبهه مشخص باشند و تبادل آتش داشته باشید. اما در جبهه مقاومت سوریه، جنگ در شهرها با فاصله ۲۰ متری دشمن داعشی اتفاق می‌افتاد. شجاعتمندی از شاخصه‌های مهم شخصیت حاج محمدعلی حق بین بود. سردار حق بین، ایثارگر بود و ایثارگر ماند.

وقتی ایشان هم به شهادت رسیدند، با توجه به وضعیت کرونا با وجود اینکه تلاش کردیم پروتکل‌ها را رعایت کنیم. برای مراسم تشییع هیج جا اطلاع رسانی نکردیم. اما نمی‌شد مردم را کنترل کنیم. این هم برای ایثارگری و مردمداری این شهید والامقام بود.